دیوان حافظ – دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دوش از مسجد سویِ میخانه آمد پیرِ ما
چیست یارانِ طریقت بعد از این تدبیرِ ما؟

ما مریدان روی سویِ قبله چون آریم چون؟
روی سویِ خانهٔ خَمّار دارد پیرِ ما

در خراباتِ طریقت ما به هم منزل شویم
کاین‌چنین رفته‌ است در عهدِ ازل تقدیرِ ما

عقل اگر داند که دل در بندِ زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پیِ زنجیرِ ما

رویِ خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیرِ ما

با دلِ سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آهِ آتشناک و سوزِ سینهٔ شبگیرِ ما؟

تیرِ آهِ ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جانِ خود پرهیز کن از تیرِ ما






  دیوان حافظ - دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
ان قد ندمت و ما ینفع الندم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اصعاب

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) دشوار شدن.
۲- (مص م.) دشوار یافتن.

اصعاد

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.)بالا رفتن، صعود کردن.

اصعب

(اَ عَ) [ ع. ] (ص تف.) دشوارتر، صعب تر.

اصغاء

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) گوش فرادادن.

اصغر

(اَ غَ) [ ع. ] (ص تف.) خردتر، کوچکتر.

اصغران

(اِ غَ) [ ع. ] دل و زبان.

اصفاء

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) برگزیدن کسی را، اختیار کردن.

اصفاد

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)۱ - بند سخت برنهادن.
۲- عطا دادن.

اصفر

(اَ فَ) [ ع. ] (ص.) زرد، زردرنگ.

اصفرار

(اِ فِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) زرد شدن.
۲- (اِمص.) زردی.

اصفی

(اَ فا) [ ع. ] (ص تف.) صافی تر، روشن تر، ناب تر.

اصفیاء

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ صفی ؛ پاکان، برگزیدگان.

اصل

( اَ ) [ ع. ] (اِ.)۱ - ریشه، بنیاد.
۲- نژاد، گوهر.

اصلاب

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ صلب ؛ پشت‌ها.

اصلاح

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)۱ - سر و سامان دادن، تصحیح کردن.
۲- کوتاه و مرتب کردن موی سر و صورت.

اصلاح دادن

(~. دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) آشتی دادن، سازش دادن.

اصلان

( اَ ) [ تر. ] (اِ.)
۱- شیر بیشه.
۲- نامی از نام‌های مردان.

اصلاً

(اَ لَ نْ) [ ع. ] (ق.) هرگز، قطعاً، اساساً، ابداً.

اصلح

(اَ لَ) [ ع. ] (ص تف.)
۱- نیکوتر، نکوکارتر.
۲- شایسته تر.

اصلع

( اَ ) [ ع. ] (ص.) تاس، کسی که موهای جلو سر وی ریخته باشد.


دیدگاهتان را بنویسید