دیوان حافظ – دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دوش از مسجد سویِ میخانه آمد پیرِ ما
چیست یارانِ طریقت بعد از این تدبیرِ ما؟

ما مریدان روی سویِ قبله چون آریم چون؟
روی سویِ خانهٔ خَمّار دارد پیرِ ما

در خراباتِ طریقت ما به هم منزل شویم
کاین‌چنین رفته‌ است در عهدِ ازل تقدیرِ ما

عقل اگر داند که دل در بندِ زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پیِ زنجیرِ ما

رویِ خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیرِ ما

با دلِ سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آهِ آتشناک و سوزِ سینهٔ شبگیرِ ما؟

تیرِ آهِ ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جانِ خود پرهیز کن از تیرِ ما






  دیوان حافظ - ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تا در این دوری ز داروی و ز درمان چاره چیست
صبر کن چندان که این دوران دونان بگذرد
«انوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استکانت

(اِ تِ نَ) [ ع. استکانه. ]
۱- (مص ل.) زاری کردن.
۲- خضوع نمودن.
۳- (اِمص.) فروتنی.

استکانی زدن

(اِ تِ. زَ دَ) [ روس - فا. ] (مص ل.) میخوارگی مختصر کردن.

استکبار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) بزرگ د یدن کسی یا چیزی را.
۲- (مص ل.) تکبر کردن.
۳- خودنمایی، گردنکشی کردن.

استکتاب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- طلب نوشتن چیزی را کردن.
۲- نسخه برداشتن، رونوشت برداشتن.

استکثار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) طلب فراوانی کردن.
۲- (اِمص.) زیادت طلبی.

استکراه

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- ناپسند داشتن.
۲- ناخواسته به کاری واداشتن.

استکشاف

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- طلب کشف کردن.
۲- (اِمص.) جستجو، تجسس.

استکفاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) کارگزاری خواستن.

استکمال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- کمال خواستن.
۲- کامل کردن.

استیجاب

(اِ) [ ع. ] (مص ل.) سزاوار شدن، واجب و لازم دانستن امری یا چیزی.

استیجار

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) اجاره کردن.

استیحاش

(اِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.)دلتنگ شدن.
۲- وحشت یافتن.
۳- رمیدن.
۴- (اِمص.) وحشت.

استیدن

(اِ دَ) (مص م.) نک ستیدن، سِتُدن.

استیذان

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) اجازه خواستن، اذن طلبیدن.

استیر

( اِ ) (اِ.) یک چهلم من، سیر.

استیزه

(اِ زِ) (اِمص.)
۱- عناد، خصومت.
۲- جنگ.
۳- خشم، غضب.

استیصال

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.)از ریشه کندن.
۲- (مص ل.) کنده شدن.
۳- درمانده و بیچاره شدن.
۴- (اِمص.) درماندگی، بیچارگی.

استیضاح

(اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) توضیح خواستن.
۲- (اِمص.) کاوش، بازخواست.
۳- توضیح خواستن نمایندگان مجلس از وزیری در مورد مطالبی.

استیعاب

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) گرفتن، فراگرفتن.

استیفاء

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- تمام فراگرفتن.
۲- طلب تمام حق را کردن.
۳- (اِ.) شغل و وظیفه مستوفی.
۴- تصفیه حساب مالیات.


دیدگاهتان را بنویسید