دیوان حافظ – دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد

دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد

دوش از جنابِ آصف، پیکِ بشارت آمد
کز حضرتِ سلیمان، عشرت اشارت آمد

خاکِ وجود ما را، از آبِ دیده گِل کن
ویران‌سرایِ دل را، گاهِ عمارت آمد

این شرحِ بی‌نهایت، کز زلفِ یار گفتند
حرفی‌ست از هزاران، کاَندر عبارت آمد

عیبم بپوش زنهار، ای خرقهٔ مِی‌آلود
کآن پاکِ پاک‌دامن، بهرِ زیارت آمد

امروز جایِ هر کس، پیدا شود ز خوبان
کآن ماهِ مجلس‌افروز، اندر صدارت آمد

بر تختِ جم که تاجش، معراجِ آسمان است
همّت نگر که موری، با آن حقارت آمد

از چشمِ شوخش ای دل! ایمانِ خود نگه دار
کآن جادویِ کمانکش، بر عزمِ غارت آمد

آلوده‌ای تو حافظ، فیضی ز شاه درخواه
کآن عنصرِ سَماحت، بهرِ طهارت آمد

دریاست مجلسِ او، دَریاب وقت و دُر یاب
هان ای زیان‌رسیده وقتِ تجارت آمد




  شاهنامه فردوسی - دلخوشى دادن سام سيندخت را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به یک قرار که در روزگار می‌ماند؟
چنین که تنگ گرفته است بر صدف دریا
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کاپوچینو

(پُ نُ) [ ایتا. ] (اِ.) نوعی قهوه که به همراه شیر داغ صرف شود.

کاپیتال

[ فر. ] (اِ.) سرمایه، ثروت، دارایی.

کاپیتالیسم

[ فر. ] (اِ.)
۱- سرمایه داری.
۲- تفوق سرمایه داران در امور صنعتی.

کاپیتان

[ فر. ] (اِ.)
۱- سروان، فرمانده.
۲- خلبان.
۳- ناخدا.
۴- رهبر یک تیم ورزشی، سر ی ا ر (فره).

کاپیتولاسیون

(تُ) [ فر. ] (اِ.) حقی که به اتباع بیگانه در مملکتی دهند مبنی بر این که اگر در آن کشور جرمی مرتکب شدند در محاکم خود آن کشور محاکمه نشوند بلکه در محکمه‌های مربوط به دولت خود محاکمه شوند.

کاپیچ

(ص فا. اِ.)
۱- لفافه‌ای که زردوزان برای قماش سازند.
۲- دسته و بسته.

کاچ

(اِ.)
۱- آبگینه.
۲- شیشه ساییده شده که کاسه گران روی طبق و کاسه ناپخته مالند.

کاچ

(اِ.) تارک سر، فرق سر. کاج و کاچک نیز گویند.

کاچار

(اِ.) آلات و ادوات، اسباب خانه.

کاچال

(اِ.) ضروریات، وسایل خانه از هر چیز.

کاچه

(چِ) (اِ.)
۱- چانه و زنخ.
۲- خوشی، طرب. کچول هم گفته شده.

کاچول

(اِ.) حرکت و جنبش سرین هنگام رقص.

کاچی

(اِ.) غذایی شبیه حلوا که از شکر و آرد و روغن درست کنند.

کاچیک

(اِ.) شیره انگور، شیره مویز.

کاژ

(ص.) لوچ و احول.

کاک

(اِ.)
۱- مرد.
۲- مردمک چشم.
۳- هر چیز خشکیده و باریک.
۴- میان تهی.

کاک

(اِ.) سر زبان، نوک زبان.

کاک

(اِ.) نانی که از آرد خشکه با روغن و شیر پزند.

کاکا

(اِ.)
۱- برادر بزرگتر.
۲- غلام.

کاکا

(اِ.)
۱- مربی خان زادگان، لله بزرگ - زادگان، اتابیک.
۲- غلامی قدیمی که در خانه پیر شده باشد.


دیدگاهتان را بنویسید