دیوان حافظ – دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد
شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد

آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق
راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد

نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی انگوری کرد

غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت
مرغ خوشخوان طرب از برگِ گلِ سوری کرد

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عِرض و مال و دل و دین در سرِ مغروری کرد




  دیوان حافظ - دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

صد حیف که ما پیران جهان دیده نبودیم
روزی که رسیدیم به ایام جوانی
«واعظ قزوینی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کلیسا

(کِ) [ یو. ] (اِ.) عبادتگاه مسیحیان.

کلیشه

(کِ ش) [ فر. ] (اِ.)
۱- نوشته یا تصویری حک شده روی فلز که در چاپ از آن استفاده کنند.
۲- قالب، باسمه.

کلیشه ای

(~.) [ فر - فا. ] (ص نسب.)
۱- منسوب به کلیشه.
۲- قالبی، باسمه‌ای.

کلیل

(کَ) [ ع. ] (ص.)
۱- کند، سست.
۲- مانده شده.

کلیم

(کَ) [ ع. ] (ص.) هم سخن، هم صحبت.

کلیم دست

(~. دَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) مبارک دست، کامیاب.

کلیمی

(کَ) [ ع. ] (ص نسب.) موسوی، پیرو حضرت موسی، یهودی.

کلینکس

(کِ نِ) (اِ.) دستمال کاغذی، مأخوذ از نام تجاری دستمال کاغذی.

کلینیک

(کِ) [ فر. ]
۱- (اِ.) ساختمان یا بخشی در بیمارستان یا مراکز بهداشتی - درمانی که به درمان بیماران یا مراقبت پزشکی از بیماران سرپایی اختصاص داشته باشد، درمانگاه. (فره).
۲- (ص.) بالینی.

کلیه

(کُ یِ یا یَ) [ ع. کلیه ] (اِ.) قلوه، هر یک از دو عضو لوبیایی شکل که عضو مترشح دستگاه ادراری را به وجود می‌آورند.

کلیه

(کُ لّ یِّ) [ ع. ]
۱- (مص جع.) کلیت.
۲- (اِ.) همه، جمعاً.

کلیواج

(کَ) (اِ.) غلیواج، زغن.

کلیون

(کُ) (اِ.) گلیون، جامه هفت رنگ.

کلیوی

(کُ یَ) [ ع. ] (ص نسب.) مربوط یا منسوب به کلیه.

کلیپس

(کِ) [ فر. ] (اِ.) وسیله‌ای به شکل میله خمیده فلزی یا پلاستیکی برای نگه داشتن ورقه‌های کاغذ، مقوا و مانند آن، گیره.

کلیچه

(کُ چِ) (اِ.)
۱- نان، قرص نان.
۲- جامه نیم تنه.

کلیچه

(~.) (اِ.) = کلید: کلید چوبین که بدان کلیدان را بگشایند.

کلیک

(کِ) (ص.) لوچ، احول.

کلیک

(~.) (اِ.) انگشت کوچک دست یا پا.

کلیک

(کَ) (اِ.) = کلک: جغد.


دیدگاهتان را بنویسید