دیوان حافظ – دل من در هوای روی فرخ

دل من در هوای روی فرخ

دلِ من در هوایِ روی فَرُّخ
بُوَد آشفته همچون مویِ فَرُّخ

بجز هندویِ زلفش هیچ کس نیست
که برخوردار شد از روی فَرُّخ

سیاهی نیکبخت است آن که دایم
بُوَد همراز و هم زانوی فَرُّخ

شَوَد چون بید لرزان سروِ آزاد
اگر بیند قدِ دلجویِ فَرُّخ

بده ساقی شرابِ ارغوانی
به یادِ نرگسِ جادوی فَرُّخ

دوتا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پیوسته چون ابروی فَرُّخ

نسیم مُشک تاتاری خِجِل کرد
شمیم زلف عَنبربوی فَرُّخ

اگر میلِ دلِ هر کس به جایست
بُوَد میلِ دلِ من سوی فَرُّخ

غلامِ همتِ آنم که باشد
چو حافظ بنده و هندوی فَرُّخ



  شاهنامه فردوسی - رسيدن زال به يارى مهراب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سیرست چشم شبنم من، ورنه شاخ گل
آغوش باز کرده صلا می‌دهد مرا
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یافه

(فِ) (ص.) یاوه، بی معنی، بیهوده.

یافه درای

(~. دَ)(ص فا.) بیهوده گو، ژاژخای.

یافوخ

[ ع. ] (اِ.) محل التقای استخوان مقدم سر به استخوان مؤخر سر، جان دانه.

یاقوت

[ ع. ] (اِ.) از سنگ‌های معدنی گران بها به رنگ‌های سرخ، زرد، کبود.

یاقوتی

۱ - (اِ.) نوعی از انگور که دانه‌های آن ریز و سرخ رنگ است.
۲- (ص نسب.) به رنگ یاقوت.

یال

(اِ.)
۱- گردن.
۲- بن گردن.
۳- موی گردن اسب.
۴- زور، قدرت.

یال برآوردن

(بَ وَ دَ)(مص ل.)گردن کشیدن، سرافرازی نمودن.

یال و کوپال

(لُ) (اِمر.) توش و توان، نیرو، زورمندی.

یالانچی

[ تر. ] (اِ.)۱ - بی بند و بار.
۲- ریسمان - باز.

یالقوز

(اِ.) = یالغوز.
۱- شخص مجرد، بی زن و فرزند.
۲- بی قید و بند، کسی که مشکل و دردسر ندارد

یاللعجب

(لَ لْ عَ جَ) [ ع. ] (شب جم.) شگفتا! عجبا!

یالمند

(مَ) (ص.) مخفّفِ عیالمند، شخصی که زن و فرزند دارد.

یالیت

(لَ تْ یا تَ) [ ع. ] (اِ.) ای کاش.

یام

(اِ.)۱ - اسب قاصد، پیک.
۲- جایی که اسب پیک را با اسب تازه نفس عوض می‌کردند.

یام

(حر رب.) نک. یا.

یامان

[ تر. ] (اِ.) (عا.) نوعی باد است که اگر بیاید یا کسی بدان مبتلا گردد مایه مرگ او می‌شود.

یامخانه

(ن) [ تر - فا. ] (اِ.) پست خانه، چاپارخانه.

یامفت

(مُ) (اِمر.) (عا.) مفت، رایگان.

یان

(اِ.)
۱- سخنان بی معنی که بی اراده گفته شود.
۲- هذیان.

یانع

(ن) [ ع. ] (اِفا. ص.) رسیده.


دیدگاهتان را بنویسید