دیوان حافظ – دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

دلی که غیب نمای است و جامِ جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد؟

به خَطُّ و خالِ گدایان مده خزینهٔ دل
به دستِ شاهوَشی دِه که محترم دارد

نه هر درخت تحمّل کند جفایِ خزان
غلامِ همتِ سروم که این قدم دارد

رسید موسمِ آن کز طرب چو نرگسِ مست
نهد به پایِ قدح هر که شش درم دارد

زر از بهایِ می اکنون چو گل دریغ مدار
که عقلِ کل به صدت عیب متّهم دارد

ز سِرِّ غیب کس آگاه نیست، قصّه مخوان
کدام مَحرمِ دل ره در این حرم دارد؟

دلم که لافِ تَجَرُّد زدی، کنون صد شغل
به بویِ زلفِ تو با بادِ صبحدم دارد

مرادِ دل ز که پرسم؟ که نیست دلداری
که جلوهٔ نظر و شیوهٔ کرم دارد؟

ز جِیبِ خرقهٔ حافظ چه طَرف بِتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صَنم دارد








  دیوان حافظ - مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

عروس طبع را زیور ز فکر بکر می‌بندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اس

(اُ سّ) [ ع. ] (اِ.) اساس، شالوده.

اس اس

(اِ. اِ)(اِ.) (آلما.) مخفف شوتز اشتانل، عنوان سازمان مخوف هیتلری. پس از پایان جنگ جهانی دوم دادگاه نورنبرگ این سازمان را سازمانی جنایت کار خواند.

اس. دبلیو

(اِ. دَ بِ) [ انگ. ]S.W (اِ.) موج کوتاه (رادیو).

اسائت

(اِ ئِ) [ ع. ] (مص م.)نک اسائه.

اسائه

(اِ ئِ) [ ع. اسائه ] (مص ل.)
۱- بدی کردن.
۲- بدی کردن به کسی. ؛~ ء ادب بی ادبی کردن، هتک حرمت کردن.

اساتید

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ استاد؛ استادان.

اسار

(اَ یا اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) اسیر کردن.
۲- چیزی را به بند کشیدن.
۳- (اِمص.) اسیری، بردگی.
۴- (اِ.) بند، دوال.

اسارت

(اَ یا اِ رَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) دربند کردن.
۲- (اِمص.) بردگی.

اساری

( اُ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسیر؛ اسیران.

اساریر

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اَسرار. ججِ سِرُ به معنی خط‌های کف دست و پیشانی، چین و شکن روی پوست چهره و دست.

اساس

( اَ ) [ ع. ] (اِ.)
۱- پی، بنیاد، شالوده.
۲- یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان.

اساس نامه

(اَ. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) قانونی که برای اداره یک انجمن یا مجلس یا سازمان اجتماعی و سیاسی تنظیم شده باشد.

اساساً

(اَ سَ نْ) [ ع. ] (ق.) از بن، از اصل.

اساسی

(اَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.)بنیادین، اصولی.

اساطیر

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسطوره ؛ افسانه‌ها، افسانه‌های باستان درباره خدایان و پهلوانان.

اساطین

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسطوانه.
۱- ستون‌ها، ارکان.
۲- مجازاً بزرگان، برجستگان.

اسافل

(اَ فِ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ اَسفل ؛ فرو - دستان. (طبقه پست)، زیردستان.

اساقفه

(اَ قِ فِ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسقف ؛ کشیشان مسیحی.

اسامی

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسم ؛ نام‌ها، اسم‌ها.

اسانس

( اِ ) [ فر. ] (اِ.) جوهر و عصاره گل هاو گیاهان، عطر مایه (فره).


دیدگاهتان را بنویسید