دیوان حافظ – دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد
یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد

یا بختِ من طریقِ مروت فروگذاشت
یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دلِ سنگش اثر نکرد

شوخی مکن که مرغِ دلِ بی‌قرارِ من
سودایِ دامِ عاشقی از سر به درنکرد

هر کس که دید رویِ تو بوسید چشمِ من
کاری که کرد دیدهٔ من، بی‌نظر نکرد

من ایستاده تا کُنَمَش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد




  دیوان حافظ - سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

می دهم مستی به دلها گر چه مستورم ز چشم
بوی آغوش بهارم در چمن پیچیده ام
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ادیب

(اَ) [ ع. ] (ص.)
۱- بافرهنگ، دانشمند.
۲- دانای علم و ادب.
۳- معلم، مربی.

ادیبانه

(اَ نِ) [ ع - فا. ]
۱- (ق.) مانند ادیبان.
۲- (ص.) ادبی، مربوط به ادبیات.

ادیت

(اِ) [ انگ. ] (اِمص.) ویرایش.

ادیتور

(اِ) [ انگ. ] (اِ.) ویراستار.

ادیم

(اَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- چرم دباغی شده.
۲- پوست خوشبوی سرخ رنگ.
۳- روی زمین.
۴- سفره غذا.

اذابه

(اِ بِ یا بَ) [ ع. اذابه ] (مص م.)
۱- آب کردن، ذوب کردن، گداختن.
۲- غارت کردن.
۳- نیکو کردن کار خود را.

اذاعه

(اِ عَ یا عِ) [ ع. اذاعه ] (مص م.) آشکار ساختن، فاش کردن.

اذاقت

(اِ قَ) [ ع. اذاقه ] (مص م.)
۱- چشانیدن.
۲- چیزی آزمودن.
۳- مکافات امری را نمودن.

اذالت

(اِ لَ) [ ع. اذاله ] (مص م.) فروهشتن دامان، دراز کردن دامن.

اذان

( اَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- آگاه کردن، خبر دادن.
۲- خبر دادن از وقت نماز.

اذعان

( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) اقرار کردن، گردن نهادن.
۲- (مص ل.) فروتنی کردن، فرمانبرداری.

اذفر

(اَ فَ) [ ع. ] (ص.) خوشبو، پربو: مشک اذفر.

اذل

(اَ ذَ لّ) [ ع. ] (ص تف.) ذلیل تر، خوارتر.

اذلال

( اِ) [ ع. ] (مص م.) پست شمردن، خوار گرفتن.

اذله

(اَ ذِ لِّ) [ ع. ] (ص.)
۱- جِ ذلیل ؛ ذلیل شدگان.
۲- جِ ذلول ؛ نرم دلان.

اذمه

(اَ ذِ مِّ) [ ع. ] (اِ.) جِ ذمام و ججِ ذمه ؛ حق و حقوق.

اذن

(اُ ذُ) [ ع. ] (اِ.) گوش.

اذن

(اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) رخصت دادن، اجازه دادن.
۲- (اِمص.) فرمان، رخصت، اجازه.

اذن دادن

(اِ. دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) رخصت دادن، جایز شمردن، مرخص کردن.

اذناب

( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ ذَنَب.
۱- دم‌ها، دنبال‌ها.
۲- بندگان، کنیزکان.


دیدگاهتان را بنویسید