دیوان حافظ –  در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

 در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد

بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد

ای عروسِ هنر از بخت شکایت مَنِما
حجلهٔ حُسن بیارای که داماد آمد

دلفریبانِ نباتی همه زیور بستند
دلبرِ ماست که با حُسنِ خداداد آمد

زیرِ بارند درختان که تعلّق دارند
ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد

مطرب از گفتهٔ حافظ غزلی نَغز بخوان
تا بگویم که ز عهدِ طربم یاد آمد




  دیوان حافظ - سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

دریادار

(~.) (ص فا.) افسر نیروی دریایی که درجه او برابر با درجه سرتیپ است.

دریاسالار

(~.) (اِمر.) صاحب منصب نیروی دریایی که درجه او برابر با درجه سپهبد است.

دریافت

(دَ) (مص مر.)
۱- دریافتن، گرفتن چیزی.
۲- گرفتن پول، اخذ وجه.

دریانورد

(~. نَ وَ) (ص فا.)
۱- آن که با کشتی دریا را طی کند.
۲- ملاح.

دریاچه

(~. چِ) (اِمصغ.) دریای کوچکی که به اقیانوس راه ندارد.

دریاکش

(دَ کِ یا کَ) (ص فا.) = دریاکشنده: شراب خواری که دیر مست شود.

دریاکنار

(~. کِ) (اِمر.) ساحل دریا، لب دریا.

دریبل

(دِ) [ انگ. ] (اِمص.) = دریبلینگ: پیش بردن و عبور دادن توپ با ضربه‌های آهسته و در فاصله‌های کوتاه با استفاده از مهارت‌های ش خصی از مقابل بازیکن تیم مقابل.

دریدن

(دَ دَ) (مص م.)
۱- پاره کردن.
۲- شکافتن، چاک کردن.

دریده

(دَ دِ) (ص مف.)
۱- پاره شدن.
۲- (ص.) (عا.) بی شرم، پررو.

دریدگی

(دَ دِ)(حامص.)
۱- پاره شدگی، پارگی.
۲- (عا.) بی شرمی.

دریغ

(دِ یا دَ)(اِ.)۱ - افسوس، اسف.
۲- کلمه‌ای که در حسرت و افسوس استعمال شود.

دریغ خوردن

(~. خُ دَ) (مص ل.) متأسف شدن، حسرت خوردن.

دریغ داشتن

(~. تَ) (مص م.) مضایقه کردن چیزی از کسی.

دریغا

(~.) (شب جم.) ای دریغا! ای افسوس.

دریل

(دِ رِ) [ انگ. ] (اِ.) مته برقی.

دریواس

(دَ) (اِمر.)
۱- چهارچوب درِ خانه.
۲- چهار طرف در خانه.

دریوزه

(دَ زِ) (اِ.)
۱- فقر، تهیدستی.
۲- گدایی.

دریوزگی

(دَ زِ) (حامص.)
۱- فقیری، بینوایی.
۲- گدایی.

دریوش

(دَ) (اِ.) گدا، درویش.


دیدگاهتان را بنویسید