دیوان حافظ –  در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

 در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد

بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد

ای عروسِ هنر از بخت شکایت مَنِما
حجلهٔ حُسن بیارای که داماد آمد

دلفریبانِ نباتی همه زیور بستند
دلبرِ ماست که با حُسنِ خداداد آمد

زیرِ بارند درختان که تعلّق دارند
ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد

مطرب از گفتهٔ حافظ غزلی نَغز بخوان
تا بگویم که ز عهدِ طربم یاد آمد




  شاهنامه فردوسی - كشته شدن نوذر به دست افراسياب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رساند رایت منصور بر فلک حافظ
که التجا به جناب شهنشهی آورد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

خرچنگ

(خَ چَ) [ په. ] (اِمر.)
۱- جانوری است دوزیست با چنگال‌های بلند که به یک پهلو حرکت می‌کند.
۲- یکی از صورت‌های فلکی منطقه البروج ؛ چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می‌شود.

خرچنگ

قورباغه (~. غِ) (اِمر.) (عا.) نا - خوانا، بدخط.

خرک

(خَ رَ) (اِمصغ.)
۱- خر کوچک.
۲- چهارپایه‌ای چوبین که در ورزش آن را به کار برند.
۳- آلتی کوچک، استخوانی یا چوبی، که روی کاسه تار نصب کنند و سیم‌های تار را روی آن عبور دهند.

خرک

(~.) (اِ.) تخمه که در گلو آید؛ جخج.

خرکار

(خَ) (ص فا.) (عا.) آن که بسیار کار کند.

خرکچی

(خَ رَ) (ص.) آن که خر را کرایه دهد؛ خربنده.

خرکی

(خَ رَ)(ص نسب.)(عا.) احمقانه: شوخی خرکی کردن.

خرگاه

(خَ) (اِمر.) خیمه بزرگ، سراپرده.

خرگه

(خَ گَ) (اِ.) نک خرگاه.

خرگواز

(خَ) (اِمر.) چوبی که با آن گاو و خر را برانند، جواز، گواز.

خرگوش

(خَ) (اِ.) پستانداری علفخوار جزو راسته جوندگان با گوش‌های دراز و دو دست‌های کوتاه تر از پاها که بسیار تند می‌دود.

خرگوشک

(خَ شَ) نک بارهنگ.

خریدار

(خَ) (ص فا.) مشتری، خرید کننده.

خریداری

(~.) (حامص.) خرید.

خریدن

(خَ دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- با پرداخت پول چیزی از کسی گرفتن، بیع.
۲- (کن.) نجات دادن.

خریده

(خَ دَ) [ ع. خریده ] (ص.)
۱- مروارید ناسفته.
۲- دختر نارسیده.
۳- زن شرمگین. ج. خرائد.

خریر

(خَ رِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- صدای آب و وزش باد.
۲- جای پست.
۳- خِرخِر، صدایی که از گلوی شخص خوابیده برآید.

خریش

(~.) (اِ.) ریشخند، استهزا.

خریش

(خَ) (اِ.) خراش.

خریشیدن

(خَ دَ) (مص م.) خراشیدن.


دیدگاهتان را بنویسید