دیوان حافظ –  در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

 در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد

بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد

ای عروسِ هنر از بخت شکایت مَنِما
حجلهٔ حُسن بیارای که داماد آمد

دلفریبانِ نباتی همه زیور بستند
دلبرِ ماست که با حُسنِ خداداد آمد

زیرِ بارند درختان که تعلّق دارند
ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد

مطرب از گفتهٔ حافظ غزلی نَغز بخوان
تا بگویم که ز عهدِ طربم یاد آمد




  شاهنامه فردوسی - پيغام كاوس به زال و رستم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

جمهور

(جُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- توده، گروه، جماعت مردم. ج. جماهیر.
۲- معظم از هر چیزی.

جمهوری

(~.) [ ع. ] (اِ.) نوعی از حکومت که رییس آن از سوی مردم کشور برای مدتی محدود برگزیده شود و آن انواع مختلف دارد: جمهوری اسلامی، جهموری سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک، جهموری فدرال و غیره.

جمهوریت

(جُ یَّ) [ ع. جمهوریه ] (مص جع.) حکومت جمهوری.

جموح

(جُ) [ ع. ] (مص ل)
۱- سرکشی کردن اسب.
۲- (ص.) اسب سرکش و تندرو.

جمود

(جُ) (مص ل.) جامد شدن.

جمیع

(جَ) [ ع. ] (ق.) همگی، همگان.

جمیعاً

(جَ عَ نْ) [ ع. ] (ق.) همگی، همگان.

جمیل

(جَ) [ ع. ] (ص.) زیبا، نیکو.

جمیله

(جَ لِ) [ ع. جمیله ] (ص.) زن زیبارو.

جن

(جِ نّ) [ ع. ] (اِ.)
۱- پری، موجود نامریی.
۲- شکوفه.
۳- اول هر چیزی. ؛ ~ و بسم الله کنایه از: دو شخص یا شی ء مخالف و ضد یکدیگر.

جن

(جَ) (اِ.) طرف، جانب، سوی.

جن زده

(جِ زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف.) کسی که دچار صرع باشد، دیوانه.

جناب

(جَ) [ ع. ] (اِ.)۱ - درگاه، آستانه.
۲- واژه‌ای ا ست که برای احترام، پیش از نام بزرگان گفته می‌شود.

جناب عالی

(جَ) [ از ع. ] (اِمر.) واژه احترام آمیز و رسمی برای مخاطب قرار دادن فرد.

جنابت

(جَ بَ) [ ع. جنابه ] (مص ل.)
۱- دور شدن.
۲- نجس شدن، جُنب شدن.

جنابه

(جُ بِ یا بَ) (ص.) توأم، دوقلو.

جنات

(جَ نّ) [ ع. ] (اِ.) جِ جنت.
۱- بهشت‌ها.
۲- بوستان‌ها.

جناح

(جَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- بال.
۲- هر یک از دو طرف لشکر.

جناح

(جُ) [ معر. ] (اِ.) گناه، بزه.

جنازه

(جَ یا جِ زِ) [ ع. جنازه ] (اِ.) جسد مرده.


دیدگاهتان را بنویسید