دیوان حافظ –  در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

 در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد

بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد

ای عروسِ هنر از بخت شکایت مَنِما
حجلهٔ حُسن بیارای که داماد آمد

دلفریبانِ نباتی همه زیور بستند
دلبرِ ماست که با حُسنِ خداداد آمد

زیرِ بارند درختان که تعلّق دارند
ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد

مطرب از گفتهٔ حافظ غزلی نَغز بخوان
تا بگویم که ز عهدِ طربم یاد آمد




  شاهنامه فردوسی - پادشاهى هوشنگ چهل سال بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گدیه

(گَ یِّ) (حامص.) گدایی کردن.

گدیور

(گَ وَ) (ص فا.) گدا، گدایی کننده.

گذار

(گُ)
۱- (اِمص.) عبور، گذشتن.
۲- (اِ.) گذرگاه، راه عبور.

گذارد

(گُ) (مص مر.) نهادن، گذاشتن.

گذاردن

(گُ دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- گذاشتن، نهادن.
۲- طی کردن، سپردن.
۳- منعقد کردن، برقرار کردن.

گذارده

(گُ دِ) (ص مف.) وضع شده، قرارداد شده.

گذارش

(گُ رِ) (اِمص.)
۱- عبور، گذشتن.
۲- عبور دادن، گذرانیدن.

گذاره

(گِ رِ) (اِمص.) گذر کردن، گذر.

گذاره شدن

(~. شُ دَ) گذر کردن.

گذاشتن

(گُ تَ)
۱- (مص م.) نهادن، قرار دادن.
۲- عبور دادن، گذرانیدن.
۳- سپری کردن.
۴- (مص ل.) عبور کردن.
۵- اجازه دادن، مهلت دادن.
۶- واگذاشتن، تسلیم کردن.
۷- وضع کردن، تأسیس کردن. - به جا گذاشتن، باقی گذاشتن.
۹- ترک کردن، رها کردن.
۱۰ - عفو ...

گذاشته

(گُ تِ یا تَ) (اِمف.)
۱- عبور داده، گذرانیده.
۲- عبور کرده، گذشته.
۳- سپری کرده.
۴- نهاده، قرار داده.
۵- جا داده، مقیم کرده.
۶- رها کرده، ترک کرده.
۷- عفو کرده، بخشوده.

گذر

(گُ ذَ) (اِ.) راه، معبر، جاده.

گذر افتادن

(~. اُ دَ) (مص ل.) اتفاقاً عبور کردن، از جایی به طور اتفاقی رد شدن.

گذر کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.) گذشتن، عبور کردن.

گذرا

(گُ ذَ) (ص فا.)
۱- گذرنده.
۲- زودگذر، موقت.

گذراندن

(گُ ذَ دَ) (مص م.)
۱- عبور دادن، رد کردن.
۲- پشت سر نهادن، طی کردن.
۳- بالاتر بردن از، برتر بودن.
۴- تجاوز دادن.

گذربان

(گُ ذَ) (ص مر. اِمر.)
۱- محافظ، راهدار.
۲- آن که باج و خراج راه نزد وی جمع شود.
۳- ملاح.

گذرنامه

(~. مِ) (اِمر.) ورقه اجازه عبور از مرز، پاسپورت.

گذرگاه

(~.) (اِ.) معبر، جای گذر.

گذشت

(گُ ذَ) (اِمص.) بخشش، چشم - پوشی.


دیدگاهتان را بنویسید