دیوان حافظ – در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

در این زمانه رفیقی که خالی از خِلَل است
صُراحیِ میِ ناب و سَفینهٔ غزل است

جَریده رو که گذرگاهِ عافیت، تنگ است
پیاله گیر که عُمرِ عزیز  بی‌بَدَل است

نه من ز بی‌عملی در جهان مَلولَم و بس
مَلالتِ عُلما هم ز علمِ بی‌عمل است

به چشمِ عقل در این رهگذارِ پرآشوب
جهان و کارِ جهان بی‌ثبات و بی‌محل است

بگیر طُرِّهٔ مه‌چهره‌ای و قِصّه مخوان
که سعد و نَحس ز تأثیر زهره و زُحَل است

دلم امید فراوان به وصلِ رویِ تو داشت
ولی اجل به رَهِ عمر، رهزنِ اَمَل است

به هیچ دُور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مستِ بادهٔ ازل است







  دیوان حافظ - دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

هرم

(هُ) (اِ.) (عا.) گرمی آتش.

هرم

(هَ رِ) [ ع. ] (ص.) سخت پیر و خرف.

هرماس

(هِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- شیر سخت خونخوار.
۲- بچه پلنگ.

هرماس

(هُ یا هَ) (اِ.) اهریمن، شیطان.

هرمز

(هُ مُ) (اِ.)= هرمزد. اورمزد. اهورامزدا:
۱- نام خدا.
۲- نام سیاره مشتری.
۳- نام روز اول از هر ماه خورشیدی.

هرمس

(هُ مُ یا هِ مِ) (اِ.)
۱- هرمز، اورمزد.
۲- نام سه حکیم معروف که اولین آن‌ها ادریس پیامبر بوده و دو هرمس دیگر یکی از بابل بود و دیگری از مصر.

هرمنوتیک

(هِ مِ نُ) [ فر. ] (اِ.) روش تأویل و تفسیر، کشف پیام‌ها، نشانه‌ها و معانی یک متن یا پدیده.

هره

(هِ رِّ) [ ع. هره ] (اِ.) گربه ماده. ج. هرر.

هره

(هُ رُِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.

هره کره

(هِ ر ُِ. کِ ر ِّ) (اِ.) خنده شدید و خارج از اندازه.

هرهر

(هِ هِ) (اِ.) صدای خنده.

هرهری

(هُ هُ) (ص نسب.) (عا.)
۱- بی بند و بار.
۲- بی ایمان، بی اعتقاد. ؛~ مذهب آن که دین و مذهبی ندارد.

هرهفت

(هَ هَ) (اِ.) نام لوازم آرایش زنان در قدیم که عبارت بود از: سرخاب، سفیدآب، حنا، وسمه، سرمه، زرک، غالیه.

هرو

(هُ) (ص.) دلیر، شجاع.

هروئین

(هِ) [ فر. ] (اِ.) گرد سفید رنگی است از مشتقات مرفین ولی از مرفین و کوکایین قوی تر و کشنده تر که اعتیادآور است.

هروانه

(هَ نِ) (اِ.)
۱- بیمارستان.
۲- شکنجه.

هروشر

(هُ رُّ شُ) (ص مر.) پاره پاره و آویخته.

هروله

(هَ وَ لِ) [ ع. هروله ] (اِ.) پویه، نوعی از حرکت بین راه رفتن و دویدن.

هرچند

(هَ چَ) (حر ربط) اگر چه.

هرچه

(هَ چِ) = هرچ: (مبهم مرکب)
۱- هر چیز.
۲- هر اندازه، هر قدر.
۳- هر که (در ذوی العقول به کار رود). ؛ ~ نه بدتر (کن.) مقعد، ماتحت.


دیدگاهتان را بنویسید