دیوان حافظ – در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد

دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد

جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد

حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت
که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد





  شاهنامه فردوسی - پادشاهى نوذر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم
خویش را نشناختم، آیینه‌دار از دست رفت
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اتم

(اَ تَ مّ) [ ع. ] (ص تف.) تمامتر، کاملتر.

اتم

(اَ تُ) [ فر. ] (اِ.) کوچکترین جزء یک عنصر که خواص آن عنصر را دارا می‌باشد و با چشم دیده نمی‌شود.

اتمام

( اِ) [ ع. ] (مص م.) تمام کردن، به پایان رسانیدن.

اتمام حجت

(~ِ حُ جَُ) [ ع. ] (مص ل.) تمام کردن حجت بر خصم، اولتیماتوم.

اتمسفر

(اَ مُ فِ) (اِ.) نک آتمسفر.

اتهام

(اِ تِّ) [ ع. ]
۱- (مص م.) تهمت زدن، بدنام کردن، افتراء.
۲- (مص ل.) بدنام شدن، تهمت پذیرفتن.

اتو

(اُ) [ روس. ] (اِ.) = اطو: ابزاری آهنی با یک صفحه صاف که به وسیله برق گرم می‌شود و با آن چین و چروک پارچه یا لباس را از بین ببرند.

اتوبان

(اُ) [ آلما. ] جاده پهن ماشین رو دو طرفه، آزادراه، بزرگ راه (فره).

اتوبوس

(~.) [ فر. ] (اِ.)نوعی اتومبیل با اتاق بزرگ و صندلی‌های متعدد که برای حمل و نقل مسافران خارج یا داخل شهرها به کار می‌رود.

اتوبوس رانی

(~.) [ فر - فا. ]
۱- (اِ.) مؤسسه‌ای ک ه حمل و نقل مسافر به وسیله مجموعه‌ای از اتوبوس‌ها در مسیر یا شبکه‌ای مشخص و معین را بر عهده دارد.
۲- (حامص.) راندن و بردن اتوبوس از جایی به جای دیگر.
۳- ...

اتوبیوگرافی

(اُ تُ گِ) [ فر. ] (اِ.) شرح حالی که خود شخص بنویسد، زندگینامه خود - نوشت، سرگذشت خود، شرح حال خود (فره).

اتود

(اِ تُ) [ فر. ]
۱- (اِ.) طراحی مقدماتی.
۲- مداد نوکی.
۳- (اِمص.) مطالعه و تحقیق مقدماتی، بررسی.

اتوریته

(اُ تُ تِ) [ فر. ] (اِمص.) قدرت ونفوذ مادی یا معنوی، اقتدار.

اتوشویی

(اُ شُ) [ فر - فا. ] (حامص. اِ.)
۱- کار اتوکشی و شستشوی پارچه و لباس با ماشین.
۲- کارگاهی که در آن اتوکشی و شستشوی ماشین انجام گیرد.

اتوماتیک

(اُ تُ) [ فر. ] (ص.)
۱- ویژگی هر وسیله‌ای که بدون دخالت انسان و خود به خود کار کند.
۲- عملی که بدون فکر کردن انجام شود، خودکار (فره).

اتومبیل

(اُ تُ مُ) [ فر. ] (اِ.) وسیله نقلیه‌ای که با موتور کار می‌کند و دارای چهار چرخ است، ماشین.

اتون

(اَ) [ معر. ] (اِ.)
۱- تون، گلخن، گلخن گرمابه.
۲- تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان.
۳- آتشدان آهنین.

اتّضاع

(اِ تِّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- چنگ زدن.
۲- پناه بردن.

اتکاء

(اِ تِّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) تکیه کردن بر، پشت دادن بر.
۲- اعتماد کردن بر. ؛ نقطه ~نقطه‌ای که در آن اهرم را تکیه دهند، تکیه گاه.

اتکاء کردن

(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) تکیه کردن بر، پشت گرم شدن به.


دیدگاهتان را بنویسید