دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  شاهنامه فردوسی - گفتار اندر مردن فريدون
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ز سرد مهری آن گل چو برگهای خزان
رخ شکسته و رنگ پریده ای دارم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پاراو

(ص.) پیرمرد.

پاراوان

[ فر. ] (اِ.) تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می‌شود و به وسیله آن قسمتی از اتاق، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می‌کنند.

پاراکلینیک

(کِ) [ فر. ] (اِ.) خدمات بهداشتی و درمانی مربوط به ناهنجاری‌های نهفته در ورای تظاهرات بالینی که معمولاً از طریق بررسی‌های آزمایشگاهی کشف می‌شود، پیرابالینی. (فره).

پاراگراف

[ فر. ] (اِ.) بخشی از یک نوشته که معمولاً از یک اصل یا جنبه معین گفتگو می‌کند و با شروع سطر تازه از بخش‌های دیگر جدا می‌شود، بند (فره)، جزء، فقره.

پاراگین

( اِ.) نک پارگین.

پارتی

(ص نسب.) منسوب به قوم پارت ؛ از اقوام ایرانی ساکن شمال و شمال شرقی. این قوم به دلیری و جنگاوری مشهور بودند چنان که برخی زبان شناسان واژه «پارتیزان» را برگرفته از نام این قوم می‌دانند.

پارتی

[ فر. ] ( اِ.)
۱- دسته، گروه.
۲- قسمت، بخش.
۳- حامی، طرفدار.
۴- جشن، مهمانی.
۵- محموله، بار.

پارتیزان

[ فر. ] (اِ.) چریک، سربازی که به صورت غیرکلاسیک و نامنظم با دشمن می‌جنگد.

پارتیشن

(ش ِ) [ انگ. ] (اِ.) دیواری ثابت یا متحرک و نازک برای تقسیم کردن اتاقی بزرگ به بخش‌های کوچک تر، دیوارک. (فره).

پاردان

(اِمر.)
۱- جوال.
۲- تنگ، ظرف شراب.
۳- شراب.

پاردم

(دُ) (اِمر.) چرمی که بر عقب زین یا پالان می‌دوزند و زیر دم اسب می‌اندازند.

پاردم ساییده

(~. دِ) (ص مر.)
۱- آب زیرکاه، ناقلا.
۲- بی شرم.

پارس

[ تر. ] (اِصت.) آواز سگ، عوعو.

پارس

( اِ.) نام قوم ایرانی و محل سکونت ایشان در جنوب ایران.

پارس ئیل

[ تر. ] (اِ.) سال پلنگ، یکی از سال‌های دوازده گانه ترکان.

پارسا

(ص.)
۱- پاک دامن، زاهد.
۲- ایرانی.
۳- عارف، دانشمند.

پارسال

(اِمر.) سال گذشته، پار.

پارسنگ

(سَ) (اِمر.)نک پاسنگ. ؛ ~ برداشتن عقل کسی کنایه از: ناقص عقل بودن، دیوانه بودن.

پارسه

(س ِ) (اِمر.)
۱- گدایی، پرسه.
۲- گدا.

پارسی

(ص نسب.) ۱- منسوب به پارس، پارسی.
۲- ایرانی. ۳- زرتشتی به ویژه زرتشتی ساکن هندوستان. ج. پارسیان. ۴- زبان مردم پارس، فارسی ؛ماه‌های ~دوازده ماه سال شمسی ایرانیان: فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، ...


دیدگاهتان را بنویسید