دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - یا رب این شمع دل‌افروز ز کاشانه کیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فتنهٔ صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ایم
گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پاتختی

(تَ) (اِمر.) (عا.)
۱- جشن روز بعد از عروسی.
۲- میزی که بر آن در شب عروسی ظرف پول می‌گذارند.

پاترس

(تَ) (اِمر.) ترساندن اطفال و زیردستان برای بازداشتن از کاری یا واداشتن به کاری، پاترسک.

پاتله

(تِ لِ) (اِ.) نک پاتیل.

پاتوق

(تُ) [ فا - تر. ] (اِمر.) = پاتوغ: محلی که همیشه در آنجا عده‌ای گرد هم آیند.

پاتولوژی

(تُ لُ) [ فر. ] (اِمر.) = پاتوبیولوژی: مطالعه فرآیند بیماری در یک اندام یا تمامی بدن برای شناخت ماهیت و علت‌های آن، آسیب شناسی (فره).

پاتولوژیست

(~.) [ فر. ] (اِ. ص.) آسیب - شناس.

پاتک

(تَ) (اِ.) حمله‌ای در پاسخ به حمله دشمن، ضد حمله.

پاتیل

[ سنس. ] (اِ.) دیگ بزرگ مسی، دیگ خزانه حمام.

پاتیل

(ص.) (عا.) سیاه مست.

پاتیل شدن

(شُ دَ) (مص ل.) (عا.) از مستی به کلی از پا درآمدن.

پاتیلی

( اِ.) در اصطلاح قلمکار سازان جوشاندن پارچه قلمکار که با دو رنگ سیاه و قرمز منقش شده باشد.

پاتیناژ

[ فر. ] ( اِ.) نوعی اسکی روی یخ.

پاجامه

(مِ) (اِمر.)
۱- زیرشلواری، تنبان.
۲- شلوار راحتی که در خانه به پا کنند.

پاجوش

(اِمر.) نهال نازک و باریکی که در پای بعضی از درختان می‌روید، و از آن‌ها برای ازدیاد درختان استفاده می‌کنند.

پاخره

(خَ یا خِ رِ) ( اِ.) سکویی که کنارِ درِ خانه برای نشستن درست می‌کردند.

پاخوردن

(خُ دَ) (مص ل.) فریب خوردن.

پاخورشی

(خُ رِ) وسایل لازم برای پخت خورش.

پاد

پسوندی که معنای دارنده و نگهبان را می‌رساند مانند: آذرپاد.

پاد

پیشوندی که معنای ضد و مخالف را می‌رساند مانند: پادزهر.

پاد

( اِ.) = پات: تخت، سریر.


دیدگاهتان را بنویسید