دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث
در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث
خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث
هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم
«حافظ»
(نَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- (مص م.) سوراخ کردن.
۲- (اِ.) سوراخ و راه باریک در زیر زمین.
(نُ قَ) [ ع. ] (اِ.) جِ نقیب.
(نَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره. ؛ ~ ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی.
۲- پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید. مق نسیه.
۳- ...
(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.)
۱- چک یا جنسی را به پول تبدیل کردن.
۲- مطرح کردن ضعف و قوت یک اثر.
(نَ دِ یا دَ) [ ازع. ] (اِ.) گل و بوته‌ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره‌ای روی پارچه‌های گرانبها می‌انداختند، نوعی رشته فلزی نوار مانند وبسیار باریک از نوع گلابتون و سایر رشته‌های درخشان و زینتی که ...
(~.) [ ع - فا. ]
۱- رشوه گیر، رشوت - خوار.
۲- (کن.) طالب دنیا.
(نَ نِ) (اِ.) پول نقد.
(نَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- کوبیدن.
۲- کنده - کاری کردن روی سنگ و چوب.
(نِ رِ) [ ع. ] (اِ.) مرضی است مزمن و غالباً ارثی که به شکل التهاب مفصل شست پا به طور ناگهانی بروز می‌کند؛ داءالملوک.
(نُ رِ) (اِ.) فلزی است سفید رنگ و چکش خور که از معدن به دست می‌آید.
(~.) (اِمر.) (عا.) جریمه و تاوان سخت (پولی) که فراموش نشود.
(نَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) شکل کسی یا چیزی را کشیدن.
۲- (اِ.) صورت، شکل، تصویر.
۳- مسئولیتی که هنرپیشه یا بازیگر در صحنه نمایش به عهده دارد.
۴- نام یکی از انواع تصنیف‌ها در گذشته.
(~. بَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) هر کار بیهوده و بی حاصل.
(~. ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) بی اثر شدن، بیهوده شدن.
(~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) شکل گرفتن، متصور شدن.
(~. بَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) نقاش.
(~. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) حیله کردن، رُل بازی کردن.
(نَ ش) [ ع. نقشه ] (اِ.)
۱- صفحه کاغذی که در آن شکل و اندازه و عوارض زمین یا قسمتی از سطح آن با مقیاس‌های مختلف و معین ترسیم شده‌است.
۲- طرح و صورت کار و عملی که در آینده باید ...
(نَ نِ یا نَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) اشیا گرانبها.
(نَ) [ ع. ] (اِ.) کمی، عیب، کاستی.
