دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - سحر بلبل حکایت با صبا کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نشاسته

(نِ تَ یا تِ) (اِمف.)
۱- نشانده.
۲- کاشته.
۳- تعیین کرده، منصوب.

نشاسته

(نِ تِ) (اِ.) ماده‌ای است سفید و بی بو و بی مزه تهیه شده از گندم یا سیب زمینی که هم استفاده خوراکی دارد و هم برای آهار دادن پارچه و ساختن چسب و... به کارمی رود.

نشاط

(نِ) [ ع. ] (اِمص.) شادمانی، خوشی، سبکی.

نشاف

(نَ شّ) [ ع. ] (اِ.) کاغذ نشاف: کاغذ خشک کن، کاغذی که رطوبت جوهر و مرکب را جذب کند.

نشان

(نِ) (اِ.)
۱- علامت، نشانه
۲- مُهر و نگین.
۳- هدف و نشانه برای تیراندازی.
۴- علم، پرچم.
۵- قطعه‌ای ساخته شده از طلا یا نقره که به افراد برجسته و نمونه برای قدردانی و بزرگداشت اهداء می‌شود.

نشان دادن

(~. دَ) (مص م.) سراغ دادن، نمایاندن.

نشان کردن

(نِ. کَ دَ) (مص م.)
۱- علامت گذاشتن.
۲- مهر کردن.
۳- نامزد کردن، برگزیدن.

نشاندن

(نِ دَ) (مص م.)
۱- غرس کردن درخت.
۲- خاموش کردن آتش.

نشانده

(نِ دَ یا دِ) (ص مف.)
۱- به نشستن واداشته.
۲- جلوس داده.
۳- جا داده، مقیم ساخته.
۴- (عا.) زنی روسپی که او را به خانه آورده نفقه او را متعهد شوند و از ادامه عمل بد بازدارند و از او متمتع گردند ...

نشانه

(نِ نِ) (اِ.)
۱- هدف، آماج.
۲- علامت، علامت مشخصی برای شناختن چیزی.

نشانه گیری

(~.) (حامص.) هدف گیری برای تیراندازی.

نشانی

(نِ) (اِ.)
۱- علامتی که با آن کسی یا چیزی یا جایی را بشناسند.
۲- آدرس.

نشانیدن

(نِ دَ) (مص م.) نک. نشاندن.

نشت

(نَ) (اِمص.) (عا.)
۱- سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر.
۲- شکستگی، خرابی.

نشتر

(نِ تَ) (اِ.) نک. نیشتر.

نشخوار

(نُ خا) (اِ.) حالتی است در حیوانات نشخوارکننده که غذای نیم جویده را از راه مری به دهان برمی گردانند و دوباره می‌جوند.

نشخوار کردن

(~. کَ دَ) (مص م.)
۱- نک. نشخوار.
۲- کنایه از: حرف دیگران را تکرار کردن.

نشر

(نَ) [ ع. ]
۱- (اِمص.) پراکندگی، انتشار.
۲- (مص م.) پخش کردن کتاب و مانند آن.
۳- زنده کردن مردگان در روز قیامت.
۴- وزیدن، وزش.
۵- مؤسسه انتشاراتی، انتشارات: نشر معین، نشر قطره.

نشره

(نُ رَ یا رِ) [ ع. نشره ] (اِ.)
۱- افسونی که به وسیله آن دیوانه و بیمار را علاج کنند.
۲- دعایی که با آب زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند.

نشریه

(نَ یِّ) [ ع. ] (اِ.) ورقه یا مجموعه‌ای از اوراق که بر روی آن چیزی نوشته، چاپ و منتشر کنند.


دیدگاهتان را بنویسید