دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  شاهنامه فردوسی - فرستادن سر سلم را به نزد فريدون
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نایل شدن

(~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) رسیدن، به دست آوردن.

نایلون

(لُ) [ انگ. ] (اِ.) ماده قالب پذیر ساخته شده از ترکیبات پلی آمید مصنوعی با مولکول‌های درشت به صورت ورقه یا الیاف. این الیاف ورقه‌های دارای استحکام و قابلیت ارتجاع هستند.

نایلکس

(ل) (اِ.) کیسه نایلونی، ساک نایلونی.

نایم

(یِ) [ ع. نائم ] (اِفا.) خوابیده.

نایچه

(چ) (اِمصغ.) نای کوچک، لوله کوچک.

نایژه

(ژِ) (اِمصغ.) نک. نایژک.

نایژک

(ژَ) (اِ م.) نایژه، هر یک از شاخه‌های نای که درون شش قرار دارد.

نایی

(ص فا.) نای زن، نی نواز.

نبا

(نَ بَ) [ ع. نبأ ]
۱- گفتار، خبر.
۲- قرآن.

نبات

(نَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- شکر بلور شده، قند.
۲- روییدنی، گیاه. ج. نباتات.

نباتات

(نَ) [ ع. ] (اِ.) جِ نبات ؛ گیاه‌ها، رستنی‌ها.

نباج

(نَ) (اِ.) = نباغ. انباغ: هر یک از دو زن یک شوهر نسبت به دیگری.

نباح

(نُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- آواز شیر.
۲- صدای سگ.
۳- هجو، هجا.

نباد

(نَ بّ) [ ع. نباذ ] (ص.)
۱- آن که شراب افکند.
۲- نبیذ فروش، می‌فروش.

نباش

(نَ بّ) [ ع. ] (ص.)
۱- کسی که قبرها را نبش می‌کند.
۲- کفن دزد.

نباض

(نَ بّ) [ ع. ] (ص.) نبض گیرنده، نبض شناس، پزشک.

نبال

(نِ) [ ع. ] (اِ.) ج. نبل ؛ تیر.

نبال

(نَ بّ) [ ع. ] (ص.)
۱- تیرساز، تیرفروش.
۲- دارنده تیر.

نبالت

(نَ لَ) [ ع. نباله ] (مص ل.)
۱- گرامی شدن.
۲- فضل و نجابت.

نباهت

(نَ هَ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بزرگوار شدن، خوشنام شدن.
۲- (اِمص.) خوشنامی.


دیدگاهتان را بنویسید