دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  مقدمه شاهنامه فردوسی
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

مکحول

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) سرمه کشیده.

مکدر

(مُ کَ دَّ) [ ع. ] (اِمف.) تیره شده، تیره.

مکدر کردن

(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.)
۱- تیره کردن.
۲- افسرده کردن، غمگین کردن.

مکذب

(مُ کَ ذِّ) [ ع. ] (اِ فا.) تکذیب کننده، انکارکننده.

مکذب

(مُ کَ ذَّ) [ ع. ] (اِمف.) تکذیب شده، دروغ زن دانسته.

مکذوب

(مَ) [ ع. ] (اِ.) کذب، دروغ. ج. مکاذیب.

مکر

(مَ) [ ع. ] (اِ.) فریب، حیله.

مکر

(مِ کَ رّ) [ ع. ] (ص.)
۱- سخت حمله کننده در جنگ.
۲- شدید.

مکرر

(مُ کَ رَّ) [ ع. ]
۱- (اِمف.) تکرار شده.
۲- (ق.) به دفعات، بارها.

مکرراً

(مُ کَ رَّ رَ نْ) [ ع. ] (ق.) بارها، به تکرار.

مکرعه

(مَ رَ عَ یا ع) [ ع. مکرعه ] (اِ.) مشک آب.

مکرم

(مُ رَ) [ ع. ] (اِمف.)
۱- اکرام شده، بزرگ داشته، احترام کرده.
۲- احسان کرده.

مکرم

(مُ رِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- اکرام کننده، احترام کننده.
۲- احسان کننده.

مکرم

(مُ کَ رَّ) [ ع. ] (ص.) بزرگ داشته شده، عزیز.

مکرمت

(مَ رُ مَ) [ ع. مکرمه ] (اِمص.) بزرگی، جوانمردی.

مکره

(مُ رِ) [ ع. ] (اِفا.) اکراه نماینده، ناخوش دارنده.

مکروب

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) اندوهگین، غمگین، اندوهناک.

مکروم

(مَ) [ ع. کرم ] (اِمف.) تاک کاشته.

مکروه

(مَ) [ ع. ]
۱- (ص.) ناپسند، زشت.
۲- یکی از احکام خمسه تکلیفی است و آن امری است که ترکش راجح و فعلش مرجوح است مانند نماز در حمام و خریدن گوشت حیواناتی که عادتاً نمی‌خورند، چون اسب و غیره.

مکس

(مَ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- گرد آوردن مال.
۲- باج گرفتن.
۳- زیان آوردن.


دیدگاهتان را بنویسید