دیوان حافظ – دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب
تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویشِ وقتِ پیرِ مغان می‌دهند باز
این سالِکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فِی‌الجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر
کـ‌این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند



  شاهنامه فردوسی - نامگذارى رستم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

خصم را از ساده لوحی دوست پندارم رهی
طفلم و نگشوده چشم مصلحت بینم هنوز
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اطاعت

(اِ عَ) [ ع. اطاعه ] (مص م.)
۱- فرمان بردن، گردن نهادن.
۲- (اِمص.) فرمان بری.

اطاق

( اُ ) [ تر. ] (اِ.) حجره، خانه.

اطالت

(اِ لَ) [ ع. اطاله ] نک اطاله.

اطاله

(اِ لِ) [ ع. اطاله ] (مص م.) دراز کردن، به درازا کشیدن.

اطباء

(اَ طِ بّ) [ ع. ] (اِ.) جِ طبیب ؛ پزشکان.

اطباع

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ طبع ؛ سرشت‌ها، ذات‌ها.

اطباق

(اَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جِ طَبَق.
۱- خوان‌ها، خوانچه‌ها.
۲- جِ طبقه ؛ مرتبه‌ها.

اطباق

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- مطابقه کردن.
۲- برهم نهادن، جمع شدن برای کاری.

اطراء

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- نیک ستودن کسی را.
۲- تازه کردن.

اطراب

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) کسی را به طرب آوردن.
۲- (مص ل.) سرود گفتن.

اطراح

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) دور انداختن.

اطراد

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) کسی را طرد کردن.

اطراد

(اِ طِّ) [ ع. ] (مص ل.) روان شدن کار، راست آمدن.

اطراف

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ طرف ؛ کناره‌ها گوشه‌ها، پیرامون.

اطرش

(اَ رَ) [ ع. ] کر؛ اصم.

اطروش

(اَ) [ ع. ] (ص.) کر، اصم.

اطعام

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) غذا دادن.

اطعمه

(اَ عِ مِ) [ ع. اطعمه ] (اِ.) جِ طعام ؛ غذاها.

اطفاء

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) خاموش کردن. اطفال ( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ طفل ؛ کودکان.

اطفاییه

(اِ یِ یا یَ) [ ع. ] (ص نسب. اِمر.)آتش - نشانی، اداره‌ای که مأمور خاموش کردن آتش است.


دیدگاهتان را بنویسید