دیوان حافظ – خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد
نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد

من آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَم
که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد

روا مدار خدایا که در حریمِ وصال
رقیب محرم و حِرمان نصیبِ من باشد

هُمای گو مَفِکَن سایهٔ شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد

بیانِ شوق چه حاجت؟ که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد

هوایِ کویِ تو از سر نمی‌رود آری
غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد

به سانِ سوسن اگر دَه‌زبان شود حافظ
چو غنچه پیشِ تواش مُهر بر دهن باشد




  دیوان حافظ - صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اتکال

(اِ تِّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- توکل کردن.
۲- کار خود را به دیگری واگذاشتن و به او اعتماد کردن.
۳- تسلیم شدن. ؛ ~ به خدا توکل کردن به خدا.

اتیان

( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آوردن.
۲- مانند و نظیر چیزی را آوردن.
۳- (مص ل.) انجام دادن.
۴- آمدن.

اتیلن

(اِ لِ) [ فر. ] (اِ.) گازی است بی رنگ، کم رایحه و آن را به وسیله اخراج آب از الکل به وسیله اسید سولفوریک به دست می‌آورند و آن در ترکیب گاز روشنایی داخل است. نشانه آن در شیمی ...

اتینا

(اَ تَ یا تِ) (اِ.)
۱- حشرات کوچک.
۲- کنایه از: آدم فرومایه.
۳- خرج بیهوده.

اتیکت

(اِ کِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- برچسب.
۲- رسوم، تشریفات.

اثأب

(اَ ءَ) [ ع. ] (اِ.) = ثأب: درختی است که از چوب آن مسواک سازند.

اثاث

( اَ) [ ع. ] (اِ.) جنس، کالا.

اثاثیه

(اَ یِ) [ ع. ] (اِ.) صورت غلط ولی مصطلح اثاثه.

اثاره

(اِ رِ) (مص م.)
۱- انتقام.
۲- برانگیختن.

اثافی

(اَ) [ ع. ] (اِ.) ج. اثفیّه.
۱- پایه دیگدان، اجاق.
۲- نام چند ستاره‌است مقابل رأس - القدر، شلیاق.
۳- سه سنگ زیر دیگ.
۴- جماعت.

اثبات

( اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- ثابت گردانیدن.
۲- نام نویسی در دفتر لشکر و سپاه.

اثبات

( اَ) [ ع. ] (ص.) جِ ثَبَت ؛ معتمدان.

اثر

(اَ ثَ) [ ع. ] (اِ.)۱ - نشان و علامت باقی - مانده از هر چیز.
۲- جای پا، نشان قدم.
۳- حدیث، روایت.
۴- داغ.
۵- تأثیر.
۶- تألیف، تصنیف.
۷- یادبود.

اثرطراز

(~. طَ) [ ع - فا. ] (اِفا.)
۱- مورخ.
۲- نویسنده.

اثرم

(اَ رَ) [ ع. ] (ص.) کسی که دندان پیشین وی افتاده باشد.

اثفیه

(اِ یا اُ یِ) [ ع. اثفیه ] (اِ.) دیگ پایه سنگین، سنگی که زیر دیگ نهند.

اثقال

( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ ثَقَل، ثِقل.
۱- بارهای گران، گران بها، اسباب.
۲- اشیاء نفیس، چیزهای گرانبها.
۳- رخت‌های مسافر.

اثقال

( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.)گرانبار کردن.
۲- (مص ل.) گرانبار شدن.

اثلم

(اَ لَ) [ ع. ] (ص.) رخنه دار، رخنه یافته.

اثم

( اِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- گناه، خطا.
۲- کاری که کردن آن روا نباشد.


دیدگاهتان را بنویسید