دیوان حافظ – خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خوابِ آن نرگسِ فَتّانِ تو، بی چیزی نیست
تابِ آن زلفِ پریشانِ تو، بی چیزی نیست

از لبت شیر روان بود که من می‌گفتم
این شکر گِردِ نمکدانِ تو، بی چیزی نیست

جان درازیِ تو بادا که یقین می‌دانم
در کمان ناوَک مژگانِ تو، بی چیزی نیست

مبتلایی به غمِ محنت و اندوهِ فراق
ای دل این ناله و افغان تو، بی چیزی نیست

دوش، باد از سرِ کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاکِ گریبانِ تو، بی چیزی نیست

دردِ عشق ار چه دل از خلق نهان می‌دارد
حافظ این دیدهٔ گریانِ تو، بی چیزی نیست

  دیوان حافظ - یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شکر خوشست و لیکن حلاوتش تو ندانی
من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم
«سعدی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کر

(کُ رُ) [ ع. ] (اِ.) پیمانه‌ای برای آب که در اصطلاح شرع هر یک از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم باشد.

کر

(کُ رْ) [ فر. ] (اِ.) گروهی آوازه خوان که آواز دسته جمعی اجرا می‌کنند.

کر زمان

(کَ) (اِمر.) آسمان، عرش، سپهر.

کرا

(کِ) [ ع. کراء ] (اِ.) مزد، کرایه.

کرا کردن

(کِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.)
۱- کرایه کردن.
۲- ارزیدن، اهمیت داشتن.

کراب

(کِ) [ ع. ] (مص ل.) بار بستن بر ستور.

کرات

(کَ رّ) [ ع. ] جِ کرت.
۱- حمله‌ها.
۲- دفعات.

کرات

(کُ) [ ع. ] (اِ.) جِ کره.

کراخ

(کَ) (اِصت.) بانگ و فریاد ماکیان به هنگام تخم نهادن.

کراد

(کُ) (اِ.) جامه کهنه و پاره. کُراده و کُراره نیز گویند.

کرار

(کَ رّ) [ ع. ] (ص.) بسیار حمله کننده.

کراراً

(کِ رَ نْ) [ ازع. ] (ق.) مکرراً، به تکرار، به کرامت.

کراز

(کُ) [ ع. ] (اِ.) تنگ، کوزه آب.

کراسه

(کُ سَ یا کُ رّ سَ) [ ع. کراسه ] (اِ.) کتاب، دفتر. ج. کراریس. کراس.

کراسی

(کَ یّ) [ ع. ] (اِ.) جِ کرسی.

کراش

(کَ) (اِ.) پریشانی، آشفتگی. گراش و خراش و غراش نیز گویند.

کراشیدن

(کَ دَ) (مص ل.) تباه شدن کار، پریشان شدن.

کراشیده

(کَ دَ یا دِ) (ص مف.) آشفته و پریشان گردیده.

کرال

(کِ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی شنا که به پشت یا سینه روی آب می‌خوابند و دست‌ها را از بالای سر در آب فرو می‌برند.

کرام

(کِ) [ ع. ] (اِ.) جِ کریم ؛ بزرگوار، بلند - همتان.


دیدگاهتان را بنویسید