دیوان حافظ – خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خوابِ آن نرگسِ فَتّانِ تو، بی چیزی نیست
تابِ آن زلفِ پریشانِ تو، بی چیزی نیست

از لبت شیر روان بود که من می‌گفتم
این شکر گِردِ نمکدانِ تو، بی چیزی نیست

جان درازیِ تو بادا که یقین می‌دانم
در کمان ناوَک مژگانِ تو، بی چیزی نیست

مبتلایی به غمِ محنت و اندوهِ فراق
ای دل این ناله و افغان تو، بی چیزی نیست

دوش، باد از سرِ کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاکِ گریبانِ تو، بی چیزی نیست

دردِ عشق ار چه دل از خلق نهان می‌دارد
حافظ این دیدهٔ گریانِ تو، بی چیزی نیست

  دیوان حافظ - صوفی بیا که آینه صافیست جام را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
حلقهٔ بیرون این دنیای باطل کن مرا
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اسید

( اَ ) [ فر. ] (اِ.) هر جسم هیدروژن داری که به حالت محلول، یون هیدروژن (پروتون) آزاد کند و به جای هیدروژن آن فلزی جانشین شود و تشکیل نمک دهد. بیشتر اسیدها خورنده هستند و مزه ترش دارند.

اسیر

( اَ ) [ ع. ] (ص.)
۱- گرفتار.
۲- برده، بنده. ج. اسراء.

اسیری

(~.) [ ع - فا. ] (حامص.) اسارت، اسیر شدن.

اش

( اَ ) [ په. ] (ضم.) ضمیر شخصی متصل سوم شخص مفرد و آن به صورت مفعولی (سپردش: بدو سپرد)، فاعلی (گفتش: گفت او را) یا اضافی (خانه اش، کتابش) است.

اشادت

(اِ دَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- محکم کردن، سفت کردن.
۲- نیرو دادن.

اشارات

( اِ ) [ ع. ] جِ اشاره.

اشارت

(اِ رَ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) با دست چیزی را نشان دادن.
۲- با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن.
۳- (اِ.) دستور، فرمان.
۴- رمز، ایماء.
۵- (اِمص.) تقریر، بیان. اشاعت (اِ عَ) [ ع. اشاعه ] ...

اشاعه

(اِ عَ یا عِ) [ ع. اشاعه ] (مص م.) نک اشاعت.

اشافی

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اشفی ؛ درفش کفش دوزان.

اشامت

(اِ مَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- پراکنده کردن.
۲- درآمدن در کاری.

اشانتیون

(اِ) [ فر. ] (اِ.) نمونه‌ای معمولا کوچک و مجانی از کالا که برای تبلیغ عرضه می‌شود، نمونه (فره).

اشباح

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شبح.۱ - کالبدها، تن‌ها.
۲- سایه‌ها.
۳- سیاهی‌ها که از دور دیده شود.

اشباع

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) سیر گردانیدن.
۲- (اِ.) پر و بسیار.

اشبال

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شِبل ؛ بچه شیر.

اشبال

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)۱ - یاری کردن.
۲- روآوردن.

اشباه

(اِ) [ ع. ] (مص ل.) به چیزی یا کسی مانند شدن.

اشباه

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شبیه ؛ مانندها، مثل‌ها.

اشبه

(اَ بَ) [ ع. ] (ص تف.) شبیه تر، ماننده تر، ماناتر.

اشتات

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شَتْ؛ پراکندگان.

اشتاد

( اَ ) [ په. ] (اِ.)
۱- فرشته‌ای است در دین زردشتی.
۲- بیست و ششمین روز از هر ماه خورشیدی.


دیدگاهتان را بنویسید