دیوان حافظ – حسن تو همیشه در فزون باد

حسن تو همیشه در فزون باد

حُسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله‌گون باد

اندر سرِ ما خیالِ عشقت
هر روز که باد در فزون باد

هر سرو که در چمن درآید
در خدمتِ قامتت نگون باد

چشمی که نه فتنهٔ تو باشد
چون گوهرِ اشک غرقِ خون باد

چشمِ تو ز بهرِ دلربایی
در کردنِ سحر ذوفنون باد

هر جا که دلیست در غمِ تو
بی صبر و قرار و بی سکون باد

قَدِّ همه دلبرانِ عالم
پیشِ الفِ قَدَت چو نون باد

هر دل که ز عشقِ توست خالی
از حلقهٔ وصلِ تو برون باد

لعلِ تو که هست جانِ حافظ
دور از لبِ مردمانِ دون باد




  دیوان حافظ - درد ما را نیست درمان الغیاث
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یکتا

(~.) (ص مر.)
۱- تنها.
۲- بی نظیر، بی مانند.

یکتاپرست

(~. پَ رَ) (ص مر.) موحد، آن که جز خدای یگانه نپرستد.

یکتایی

(~.) (اِ.) جامه یک لا و بی آستر.

یکجانبه

(~. نِ بِ یا بَ) (ق مر.) یک طرفه، از یک سو.

یکدانه

(~. نِ) (ص مر.) بی نظیر، فرد.

یکدست

(~. دَ) (ص.)
۱- کسی که یک دست داشته باشد.
۲- یک شکل، یک جور، یک نواخت.

یکدستی

(~. دَ) (اِمص.)
۱- اتحاد، یگانگی.
۲- هماهنگی، یک شکلی.

یکدستی زدن

(~. دَ. زَ دَ) (مص م.) (عا.) غافلگیر کردن، گول زدن.

یکدش

(یَ دَ) (ص.)
۱- دورگه، انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد.
۲- حرامزاده.

یکدله

(~. دِ لِ) (ص مر.) موافق، بی ریا.

یکدک

(یَ دَ) (اِ.) آب یا هر مایع نیم گرم.

یکراست

(~.) (ق.) (عا.)
۱- بی درنگ، بدون مقدمه.
۲- مستقیم.

یکران

(~.) (اِ.) اسب اصیل و خوب.

یکرنگ

(~. رَ) (ص.) صادق، بی ریا.

یکره

(~. رَ)
۱- (ق.) یک بار، یک دفعه.
۲- (ص.) بی ریا، صادق.

یکریز

(~.) (ق.)(عا.)پشت سر هم، پی درپی.

یکسو شدن

(~. شُ دَ) (مص.) کنار رفتن، برکنار شدن.

یکسو کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) جدا کردن.

یکسوار

(~. س َ) (ص.) یکه سوار؛ تک سوار، یکه تاز.

یکسون

(~.) (ص.) برابر، مساوی.


دیدگاهتان را بنویسید