دیوان حافظ – حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

حَسْبِ حالی نَنِوِشتی و شد ایّامی چند
مَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟

ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند

چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند

قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند

زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند

عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند

ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست
چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند

پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی‌کشِ خویش
که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند

حافظ از شوقِ رخِ مِهر‌فروغِ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند



  شاهنامه فردوسی - گرفتن سهراب دژ سپيد را‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
«سعدی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چشم نهادن

(~. نَ دَ) (مص م.) مواظب بودن، مراقب بودن.

چشم و چراغ

(چَ مُ چَ یا چِ) (اِمر.) کنایه از: محبوب، عزیز.

چشم وهمچشمی

(~ُ هَ چَ) (حامص.) رقابت، حسادت.

چشم پنام

(~. پَ) (اِمر.) تعویذی که جهت دفع چشم زخم نویسند.

چشم پوشی

(~.) (حامص.) نادیده گرفتن، بخشیدن.

چشم پیش

(~.) (ص مر.) (کن.) شرمنده، خجل.

چشم چران

(~. چَ) (ص فا.) کسی که از روی هوس به زنان نگاه کند.

چشم چرانی

(~. چَ) (حامص.) نظربازی.

چشم گرم کردن

(چَ. گَ. کَ دَ) (مص ل.) کنایه از: چُرت زدن، کمی آرمیدن.

چشم گشته

(~. گَ تِ)(ص مف.)احول، کج نظر.

چشمارو

(~.) (اِمر.) نک چشم آویز.

چشمخانه

(~. نِ) (اِمر.) خانه چشم، حفره‌ای که چشم در آن جا دارد، کاسه چشم.

چشمداشت

(~.) (اِ.)
۱- امید.
۲- طمع.

چشملان

(~.) (اِمر.) مردمک چشم. حدقه.

چشمه

(چَ مِ یا چَ مَ) [ په. ] (اِ.)
۱- جایی از زمین یا کوه که به طور طبیعی آب از آن بیرون آید.
۲- سوراخ ریز.
۳- منبع، اصل.
۴- آب اندک.
۵- چیز اندک.
۶- قسم، نوع.
۷- ممر معاش.

چشمه آفتاب

(~.) (اِمر.) کنایه از: خورشید.

چشمه خضر

(~ خِ)(اِمر.) آب حیات، آب زندگانی.

چشمه سار

(~.) (اِمر.)
۱- زمینی که در آن چشمه بسیار باشد.
۲- سرچشمه.

چشمه چشمه

(~. ~.) (ص مر.) سوراخ سوراخ، خانه خانه، مشبک.

چشمک

(~. مَ) (اِمصغ.)
۱- چشم کوچک.
۲- اشاره با گوشه چشم.
۳- عینک.


دیدگاهتان را بنویسید