دیوان حافظ – حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست

از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است
غرض این است، وگرنه دل و جان این همه نیست

مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیست

دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست

زاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیرِ مغان این همه نیست

دردمندیّ‌ِ منِ سوختهٔ زار و نَزار
ظاهرا حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست

نام حافظ رقمِ نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقمِ سود و زیان این همه نیست

  دیوان حافظ - دل از من برد و روی از من نهان کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون ننالم که مرا گریه کنان می‌بیند
به ره خویش و ز من خنده‌زنان می‌گذرد
«هاتف اصفهانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چای

(اِ.) مأخوذ از چینی، درختی است کوچک دارای برگ‌های سبز و دندانه دار. گل‌هایش سفید و معطر در جاهای معتدل و مرطوب می‌روید. برگ‌هایش را هر سال می‌چینند و در ماشین‌های مخصوص تخمیر و خشک می‌کنند و سپس آن را ...

چایخانه

(نِ) (اِمر.) محلی برای عرضه چای و نوشیدنی‌های معمولی دیگر و غالباً به همراه قلیان و غذا به مشتریان در مکان‌های عمومی.

چایش

(یِ) (اِمص.) نک چاییدن.

چایمان

(اِمص.) چایش، چاییدن.

چاییدن

(دَ) (مص ل.) سرما خوردن، ناخوش شدن.

چبین

(چُ) (اِ.) سبد چوبی، سبدی که از چوب بید بافند.

چت

(چَ تْ) [ انگ. ] (اِمص.) صحبت دوستانه، درد دل، ارتباط محاوره‌ای از طریق اینترنت.

چتر

(چَ) (اِ.) سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب یا باد و باران و بالای سر نگه دارند. ؛زیر ~ خود گرفتن کنایه از: حمایت کردن.

چتر نجات

(~ نِ) (اِمر.) چتری که چتربازان به پشت خود می‌بندند و هنگام پریدن از هواپیما به خارج باز می‌شود و به وسیله آن فرود می‌آیند.

چترباز

(~.) (اِمر.)
۱- کسی که با چتر نجات از هواپیما به زمین فرود آید.
۲- سربازی که به وسیله چتر نجات در خاک دشمن یا میدان جنگ فرود آید.
۳- (عا.) طفیلی.

چتری

(~.) (ص نسب.)
۱- منسوب به چتر، مانند چتر.
۲- درخت یا بوته‌ای که شاخه -‌های آن مدور و مانند چتر باشد.
۳- زلف گسترده بر روی پیشانی به شکل نیم دایره.

چتول

(چَ وَ) [ روس. ] (اِ.) (عا.) = چتور: یک چهارم بطر مشروب (معادل ۱۲۵ میلی لیتر).

چتوک

(چُ) (اِ.) گنجشک.

چخ

(چِ) (اِصت.) کلمه‌ای است که برای نهیب زدن به سگ و راندن او گویند.

چخ

(چَ) (اِ.) غلاف کارد، شمشیر و مانند آن.

چخ

(~.) (اِمص.)
۱- کوشش، سعی.
۲- خصومت، جنگ.

چخ

(~.) (اِ.) چرک، ریم.

چخاچخ

(چَ چَ) (اِصت.) نک چکاچک.

چخماق

(چَ) [ تر. ] (اِ.)
۱- سنگ آتشزنه.
۲- آلتی در اسلحه که به سوزن چاشنی ضربه می‌زند و موجب انفجار می‌شود.

چخماقی

(~.) [ تر - فا. ] (ص نسب.) = چخماخی:
۱- منسوب به چخماق، از سنگ چخماق.
۲- آن که سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق می‌زند. ؛سبیل ~سبیل تاب داده که از دو سوی به ...


دیدگاهتان را بنویسید