دیوان حافظ – حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست

از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است
غرض این است، وگرنه دل و جان این همه نیست

مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیست

دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست

زاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیرِ مغان این همه نیست

دردمندیّ‌ِ منِ سوختهٔ زار و نَزار
ظاهرا حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست

نام حافظ رقمِ نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقمِ سود و زیان این همه نیست

  شاهنامه فردوسی - بازگشتن كنيزكان به نزد رودابه
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آن چشم جادوانه عابدفریب بین
کش کاروان سحر ز دنباله می‌رود
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پارک

[ فر. ] ( اِ.)
۱- باغ وسیع پر درخت برای گردش و شکار.
۲- محفظه‌ای توری برای نگه داری بچه‌های کوچک، مانک. (فره).

پارک سوار

(سَ) (اِمر.) پارکینگی در کنار پایانه اتوبوس‌های شهری و دیگر وسایل نقلیه عمومی درون شهری برای توقف خودروهای شخصی و انتقال سرنشینان آن به مرکز شهر.

پارکابی

(رِ) [ فا - ع. ] (اِ.) شاگرد راننده.

پارکت

(کِ) [ فر. ] (اِ.) کف پوش چوبی، چوب فرش (فره).

پارکه

(کِ) [ فر. ] (اِ.) دادسرا.

پارکومتر

(کُ مِ) [ فر. ] (اِمر.) دستگاهی است که در محل‌های مجاز پارک اتومبیل نصب می‌شود که با پرداخت مقدار معینی پول می‌شود برای مدتی معین ماشین را پارک کرد، ایست سنج، توقف سنج (فره).

پارکینسون

(سُ) [ از انگ. ] (اِ.) نوعی بیماری عصبی میان سالان و سالخوردگان که با کندی حرکات و رعشه و سفتی عضلات همراه است، لقوه.

پارکینگ

[ انگ. ] (اِ.) محل توقف وسایل نقلیه موتوری، توقفگاه.

پارگک

(رَ گَ) (اِمصغ.)
۱- پاره خرد، سخت اندک.
۲- کمی.

پارگی

(رِ) (حامص.)
۱- دریدگی، کهنگی.
۲- جزئیت.
۳- قحبگی.

پارگین

( اِ.)
۱- فاضلاب.
۲- آشغال دانی.

پاریاب

(اِمر.) زراعتی که با آب رودخانه و امثال آن کشت شود.

پارینه

(نِ) (ص نسب.)
۱- منسوب به سال گذشته.
۲- سال گذشته.
۳- کهنه.

پارینه سنگی

(~. سَ) (اِمر.) عصر حجر، پالئولتیک. نام دوره‌ای از ماقبل تاریخ که در آن انسان ابزارش را از سنگ‌ها به صورت نازیبا و خشن تهیه می‌کرد.

پازاج

(اِ.)
۱- ماما، قابله.
۲- زنی که به بچه شیر می‌دهد، دایه.

پازاچ

نک پازاج.

پازش

(زِ) (اِمص.) وجین کردن.

پازل

(زِ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی بازی فکری که از چندین قطعه مقوایی، چوبی یا پلاستیکی دارای شکل‌های منظم تشکیل شده‌است و وقتی این قطعه‌ها به صورت مناسب کنار هم قرار می‌گیرند تصویر خاص و مورد نظر شکل می‌گیرد.

پازن

(زَ) [ په. ] (اِ.) بز نر کوهی.

پازند

(زَ) ( اِ.)
۱- چوب آتش زنه.
۲- برگردان متون پهلوی به خط اوستایی.


دیدگاهتان را بنویسید