دیوان حافظ – جان بی‌جمال جانان میل جهان ندارد

جان بی‌جمال جانان میل جهان ندارد

جان، بی‌جمالِ جانان میلِ جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد

با هیچ کس نشانی زان دِلْسِتان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی در این ره صد بحرِ آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد

سرمنزلِ فراغت نَتْوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد

چنگِ خمیده‌قامت می‌خوانَدَت به عشرت
بشنو که پندِ پیران هیچت زیان ندارد

ای دل طریقِ رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حقِ او کس این گمان ندارد

احوالِ گنجِ قارون کَایّام داد بر باد
در گوشِ دل فروخوان تا زر نهان ندارد

گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
کان شوخِ سربریده بندِ زبان ندارد

کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد





  دیوان حافظ -  گر می‌فروش حاجت رندان روا کند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چیره

(رِ) (ص.) نک چیر.

چیره دست

(~. دَ) (ص مر.) ماهر، زبر - دست.

چیره دستی

(~. دَ تِ) (حامص.) مهارت، زبردستی.

چیرگی

(رِ) [ په. ] (حامص.)
۱- پیروزی.
۲- تسلط.

چیز

[ په. ] (اِ.)
۱- شی ء.
۲- خواسته، دارایی. ؛~ خور کردن کسی مخفیانه دارو یا خوارکی راکه خاصیت جادویی داشته باشد به کسی خوراندن.

چیز فهم

(فَ) (ص مر.) دارای فهم و شعور، باسواد و تحصیل کرده، صاحب اطلاع.

چیستان

(اِمر.) لغز، معما.

چیلان

(اِ.) نک ناب.

چیلان

[ قس. چلنگر ] (اِ.) آلات و ادواتی که از آهن سازند مانند زرفین در و زنجیر و حلقه‌های کوچک و یراق زین و لگام اسب و رکاب.

چیلر

(لِ) [ انگ. ] (اِ.) بخشی از دستگاه تهویه مطبوع که کار آن سرد کردن آب در حال گردش در دستگاه است، سردکن. (فره).

چین

(اِ.)
۱- شکن، شکنج.
۲- (کن.) روی در هم کشیدن، در غضب شدن.
۳- (کن.) پیر شدن.

چین

(ص فا.) در بعض ترکیبات به معنی «چیننده» آید: خوشه چین، گلچین.

چینه

(نِ) [ په. ] (اِ.)
۱- دانه‌ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد.
۲- دیوار گلی، هر طبقه از دیوار گلی.

چینه دان

(~.)(اِ.) کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن می‌شود.

چینی

(اِ.) نوعی از گل نسرین.

چینی

(ص نسب.)
۱- اهل چین.
۲- هر چیز ساخته شده در چین.
۳- ظروف آبگینه که در قدیم از چین می‌آوردند.

چیپس

[ انگ. ] (اِ.) ورقه نازک سیب زمینی سرخ شده.

ژ

(حر.) چهاردهمین حرف از حروف فارسی.

ژئو

(ژِ) [ فر. ] (پیش.) از عناصر زبان علمی به معنی «زمین» است. «ژئوپلیتیک»، «ژئولوژی».

ژئوفیزیک

(ژِ ئُ) [ فر. ] (اِمر.) دانشی که به مطالعه نیروهای فیزیکی و جریانات داخلی زمین می‌پردازد.


دیدگاهتان را بنویسید