دیوان حافظ – به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

به جانِ خواجه و حقِ قدیم و عهدِ درست
که مونسِ دمِ صبحم، دعایِ دولتِ توست

سِرِشک من که ز طوفان نوح دست بَرَد
ز لوح سینه نیارَست نقشِ مهرِ تو شُست

بکن معامله‌ای، وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتَمِ جم، یاوه کرد و باز نَجُست

دلا طَمَع مَبُر از لطفِ بی‌نهایتِ دوست
چو لافِ عشق زدی، سر بباز، چابک و چُست

به صدق کوش، که خورشید زایَد از نَفَسَت
که از دروغ سیه‌روی گشت صبحِ نخست

شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمی‌کنی به ترحم، نِطاق سلسله سست

مرنج حافظ و از دلبر‌ان حِفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نَرُست



  شاهنامه فردوسی - آمدن رستم به نخجيرگاه‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کرایه نشین

(~. نِ) (اِ.) مستأجر.

کرب

(کَ) [ ع. ] (اِ.) اضطراب، وحشت، اندوه. ج. کروب.

کرباس

(کَ) [ هند. ] (اِ.) پارچه پنبه‌ای سفید. ج. کرابیس.

کرباسه

(کَ سَ یا سِ) (اِ.) چلپاسه، سوسمار کوچک. کرپاسو، کرپاسه، کرپاشه، کربس و کربش هم گویند.

کربت

(کُ بَ) [ ع. کربه ] (اِ.) اندوه. ج. کرب.

کربق

(کُ بَ) [ معر. ] (اِ.)
۱- کلبه.
۲- حجره، دکان.

کربلایی

(کَ بَ) (ص نسب.)
۱- منسوب به کربلا.
۲- کسی که به زیارت کربلا رفته باشد.
۳- عنوانی که روستاییان و عامه را دهند.

کربن

(کَ بُ) [ فر. ] (اِ.) عنصری است با علامت شیمیایی C، جامد و سیاه رنگ و متبلور و بی شکل که به صورت الماس و گرافیت و زغال در طبیعت یافت می‌شود. الماس خالص ترین انواع کربن است.

کربنات

(~.) [ فر. ] (اِ.) املاح اسیدکربنیک که به آسانی به وسیله اسیدها تجزیه می‌شود. مانند: کربنات سدیم، کربنات سرب و غیره.

کربونیفر

(کَ فِ) [ فر. ] (اِ.) دوره چهارم از دوران اوّل زمین شناسی.

کرت

(کَ یا کِ) = کرد. کرته. کردو:
۱- قطعه‌ای از زمین زراعت کرده و سبزی کاشته.
۲- هر یک از بخش‌های تقریباً متساوی یک مزرعه یا باغچه.

کرت

(کَ رَّ) [ ع. کره ] (اِ.) دفعه، مرتبه، بار. ج. کرات.

کرت بندی

(کَ. بَ) (حامص.) تقسیم مزارع و باغچه‌ها به قسمت‌های تقریباً مساوی.

کرتاسه

(کِ س) [ فر. ] (اِ.) دوره سوّم از دوران دوّم زمین شناسی.

کرته

(کَ تِ) (اِ.) قطعه زمینی که در آن چیزی کاشته باشند.

کرته

(کِ تَ یا تِ) (اِ.) خارشتر.

کرته

(کُ تِ) (اِ.) پیراهن، قبای نیم تنه.

کرج

(کَ) (اِ.) گودی گریبان، چاک پیراهن.

کرجی

(کَ رَ) (اِ.) زورق، قایق کوچک.

کرخ

(کِ رِ) (ص.) کِرِخت، بی حس، سُست.


دیدگاهتان را بنویسید