دیوان حافظ – بنال بلبل اگر با منت سر یاریست

بنال بلبل اگر با منت سر یاریست

بنال بلبل اگر با مَنَت سرِ یاریست
که ما دو عاشق زاریم و کارِ ما زاریست

در آن زمین که نسیمی وزد ز طُرِّهٔ دوست
چه جایِ دم زدنِ نافه‌های تاتاریست

بیار باده که رنگین کنیم جامهٔ زرق
که مستِ جامِ غروریم و نام هشیاریست

خیالِ زلفِ تو پختن نه کارِ هر خامیست
که زیرِ سلسله رفتن طریقِ عیّاریست

لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لبِ لعل و خطِ زنگاریست

جمالِ شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بارِ دلداریست

قلندرانِ حقیقت به نیم جو نخرند
قبایِ اطلس آن کس که از هنر عاریست

بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلکِ سروری به دشواریست

سحر کرشمهٔ چشمت به خواب می‌دیدم
زهی مراتب خوابی که بِه ز بیداریست

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاریِ جاوید در کم آزاریست



  شاهنامه فردوسی - آمدن رستم نزديك شاه مازندران به پيغمبرى
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استناد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- پشت دادن به چیزی.
۲- نسبت دادن.
۳- سند و مدرک نشان دادن.

استناره

(اِ تِ رِ) [ ع. استناره ] (مص ل.)
۱- روشن شدن.
۲- مدد خواستن به شعاع، روشنی جستن.

استنباء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) خبر جستن، در جستجوی خبر برآمدن، خبر پرسیدن.

استنباط

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) بیرون آوردن چیزی.
۲- (اِمص.) ادراک و دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی.

استنبه

(اِ تَ بِ)
۱- (ص.) زشت، کریه.
۲- (اِ.) کابوس.
۳- دیو.

استنتاج

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) نتیجه گرفتن، نتیجه خواستن.

استنجاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- رهایی یافتن.
۲- شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده‌است و سنگ و کلوخ بدان جا مالیدن.

استنجاح

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) برآورده شدن حاجتی را طلب کردن.

استنجاد

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) شجاع شدن.
۲- (مص م.) یاری خواستن.

استنزال

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) فرو آوردن، فرو فرستادن.
۲- درخواست فرود آمدن.
۳- (مص ل.) از مرتبه خود فرو افتادن.

استنساخ

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)رونوشت برداشتن از نوشته یا کتابی، نسخه برداری.

استنسیل

(اِ تَ یا تِ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی کاغذ که با قلم خاصی بر آن می‌نگارند و با دستگاه تکثیر از آن نسخه برداری می‌کنند، کاغذ مومی. (فره).

استنشاق

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- آب یا مایع دیگری را به بینی کشیدن.
۲- چیزی را بو کردن.

استنطاق

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) به سخن آوردن.
۲- (اِمص.) بازپرسی.

استنکاح

(اِ ت ِ) [ ع. ] (مص م.) عقد زناشویی بستن، طلب نکاح کردن.

استنکار

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- انکار کردن.
۲- نشناختن.

استنکاف

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- از انجام کاری ننگ داشتن.
۲- سر باز زدن، رد کردن.

استه

(اُ تِ) (اِ.) کفل، سرین.

استه

(اِ تُ) (ص.) نک استوه.

استه

(اَ تِ) (اِ.)
۱- دانه و هسته میوه‌ها.
۲- استخوان.


دیدگاهتان را بنویسید