دیوان حافظ – باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است؟
شمشادِ خانه‌پرورِ ما از که کمتر است؟

ای نازنین‌پسر، تو چه مذهب گرفته‌ای؟
کِت خونِ ما حلال‌تر از شیرِ مادر است

چون نقشِ غم ز دور بِبینی شراب خواه
تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرّر است

از آستانِ پیرِ مغان، سر چرا کشیم؟
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است

یک قِصّه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم، نامکرّر است

دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است

شیراز و آبِ رکنی و این بادِ خوش نسیم
عیبش مکن که خالِ رُخِ هفت کشور است

فرق است از آبِ خِضر که ظُلمات جای او است
تا آبِ ما که مَنبَعش الله اکبر است

ما آبرویِ فقر و قناعت نمی‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدّر است

حافظ چه طُرفه شاخ نباتیست کِلکِ تو
کِش میوه دلپذیرتر از شهد و شکّر است



  شاهنامه فردوسی - تباه شدن روزگار جمشيد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کاراکتر

(تِ) [ انگ. ] (اِ.)
۱- شخصیت، منش.
۲- هریک از اشخاص معرفی شده در یک داستان، نمایشنامه یا فیلم نامه.

کارایی

(اِمص.) سودمندی، اثربخش.

کاربان

(اِمر.) نک کاروان.

کاربرد

(بُ) (اِمص.) به کار بردن، بهره گرفتن.

کاربشول

(بَ) (ص فا.) = کاربشولنده: آن که کاری را انجام دهد، گزارنده کارها، کار ساز.

کاربن

(بُ) [ فر. ] (اِ.) کربن. کاغذ، کاغذی است که یک طرف آن رنگی است و آن را برای کپی برداشتن در هنگام نوشتن مورد استفاده قرار می‌دهند.

کاربند

(بَ) (ص.) = کاربندنده:
۱- به کار گیرنده، استعمال کننده.
۲- عمل کننده، اجرا کننده.
۳- عامل، کارگزار، مأمور.
۴- فرمانبردار، مطیع. ؛ ~ شدن (کن.) اطاعت کردن، فرمانبرداری کردن.

کاربوراتور

(بُ تُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی است که هوا و بنزین را به نسبت معینی مخلوط و برای انفجار در محفظه سیلندرها آماده می‌سازد.

کاربیت

[ انگ. ] (اِ.) = کاربید:
۱- ترکیب دوتایی کربن و یک فلز، کربوز.
۲- جسم جامدی به رنگ سیاه مایل به خاکستری که برای تولید گاز استیلن در جوشکاری به کار می‌رود.

کاربین

(ص فا.) کاردان، کارشناس.

کارت

[ فر. ] (اِ.)
۱- مقوای نازک که روی آن مشخصات چیزی یاکسی نوشته می‌شود. ؛~ ِ ~ویزیت کارتی که روی آن نام، نام خانوادگی، شغل، آدرس و تلفن شخص نوشته شده باشد. ؛ ~ شناسایی مدرک ...

کارت پستال

(پُ) [ فر. ] (اِمر.)کارتی که روی آن تصویری چاپ شده و در پشت آن نامه نگاری کوتاه می‌کنند و تمبر می‌چسبانند و به مقصدی می‌فرستند.

کارتابل

[ فر. ] (اِ.) پوشه مخصوصی که نامه‌ها و پرونده‌های جاری را برای صدور دستور در آن قرار می‌دهند، کارپوشه. (فره).

کارتریچ

[ انگ. ] (اِ.) ظرف یا محفظه‌ای حاوی ماده، وسیله یا جسمی که جا به جا کردن و استفاده از آن با دست دشوار و پردردسر یا ناراحت کننده‌است.

کارتل

(تِ) [ فر. ] (اِ.) اتحادیه‌ای مرکب از چند شرکت یا مؤسسه اقتصادی برای در دست گرفتن بازار و نرخ‌ها.

کارتن

(تَ) (اِ.)
۱- عنکبوت.
۲- جولاهه، نساج.

کارتن

(تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- جلد مقوایی برای نگه داری برگه‌ها، پوشه.
۲- جعبه مقوایی.

کارتنک

(تَ نَ) (اِمصغ.)
۱- عنکبوت.
۲- تار عنکبوت. کارتند و کارتن و کارتینه نیز گویند.

کارتون

(تُ) [ انگ. ] (اِ.) نقاشی متحرک.

کارتکس

(تِ) [ انگ. ] (اِ.)
۱- قفسه کشوداری که در کشوهای آن کارت‌های مربوط به مشخصات کتاب‌ها، مجلات و مانند آن‌ها نگه داری می‌شود.
۲- کارتی که روی آن زمان ورود یا خروج کالای موجود نوشته می‌شود.
۳- کارت زن.
۴- کارد پهن و ...


دیدگاهتان را بنویسید