دیوان حافظ – ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت

حیف است طایری چو تو در خاک‌دانِ غم
زین جا به آشیانِ وفا می‌فرستمت

در راهِ عشق مرحلهٔ قُرب و بُعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت

هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر
در صحبتِ شمال و صبا می‌فرستمت

تا لشکرِ غمت نکند مُلکِ دل خراب
جانِ عزیزِ خود به نوا می‌فرستمت

ای غایب از نظر که شدی هم‌نشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت

در رویِ خود تَفَرُّجِ صُنع خدای کن
کآیینهٔ خدای‌نما می‌فرستمت

تا مطربان ز شوقِ مَنَت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت

ساقی بیا که هاتفِ غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

حافظ، سرودِ مجلس ما ذکرِ خیرِ توست
بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت







  دیوان حافظ - مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کی بود در زمانه وفا جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یا کریم

(کَ) (اِ.) نوعی کبوتر که آوازش مانند تلفظ «یا کریم» است.

یائسه

(~.) [ ع. یائسه ] (ص.)
۱- یائس.
۲- زنی که دیگر عادت ماهانه نشود.

یائسگی

(ئِ س) [ ع - فا. ] (حامص.) پایان دوران تولیدمثل و قطع عادت ماهانه در زنان.

یاالله

(اَ لْ لا) [ ع. ] (ندا.)
۱- لفظی است که مردان هنگام ورود به خانه گویند، تا اگر زن نامحرم در خانه هست روی خود را بپوشاند.
۲- لفظی است که هنگام ورود شخص محترمی به مجلسی گویند و آن علامت ...

یاب

(ص.) نابود، ضایع، بیهوده.

یاب

(اِفا.) در ترکیب، به صورت مزید مؤخر به معنی یابنده آید: دیریاب، فلزیاب.

یابر

(ب) (اِ.) زمین یا دهی که پادشاه برای امرار معاش به کسی می‌داد.

یابس

(ب) [ ع. ] (اِفا.) خشک، سخت. ؛رطب و ~ به هم بافتن کنایه از: سخنان در هم و برهم و بی معنی گفتن.

یابنده

(بَ د) (اِفا.)
۱- دریابنده، درک کننده.
۲- پیدا کننده.

یابو

(اِ.)
۱- اسب باری، اسب بارکش.
۲- (عا.) نادان، نفهم. ؛ ~ برداشتن کسی کنایه از: مالی یا امتیازی به دست آوردن و خود را بزرگ پنداشتن.

یابیدن

(دَ) (مص م.) یافتن، پیدا کردن.

یاتاغان

[ تر. ] (اِ.)= یاتاقان. یاطاقان: وسیله‌ای فلزی یا لاستیکی یا چرمی، که از ساییده شدن بازوی چرخ خودرو جلوگیری می‌کند.

یاختن

(تَ)
۱- (مص م.) آختن، بیرون کشیدن.
۲- (مص ل.) قصد کردن.
۳- گراییدن، متمایل شدن.

یاخته

(تِ)
۱- (ص مف.) آخته، بیرون کشیده.
۲- (اِ.) سلول، سلول بدن موجودات زنده که دارای دو قسمت مهم سیتوپلاسم و هسته می‌باشد. یاخته‌ها در حقیقت کوچکترین قسمت ساختمانی موجود زنده هستند که دارای تمام خواص و تظاهرات حیاتی می‌باشند.

یاد

(اِ.)
۱- حافظه، ذهن.
۲- آموزش، تعلیم.
۳- بیداری.
۴- اندیشه، فکر.
۵- خاطر. ؛ ~ کسی دادن کسی را آموزس دادن.

یاد

(پس.) دارای معنی قبول فعل: بنیاد، فریاد، زامیاد.

یاد آمدن

(مَ دَ) (مص ل.) به خاطر آمدن.

یاد آوردن

(وَ دَ) (مص م.) به خاطر آوردن، متذکر کردن.

یاد دادن

(دَ) (مص م.) آموختن، آموزاندن.

یاد کردن

(کَ دَ) (مص م.)
۱- یادآوری کردن، به خاطر آوردن.
۲- (عا.) به دیدار کسی رفتن.


دیدگاهتان را بنویسید