دیوان حافظ – ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پایِ خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی
دستِ دعا برآرم و در گردن آرمت

گر بایدم شدن سویِ هاروتِ بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب
بیمار باز پرس که در انتظارمت

صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار
بر بویِ تخمِ مِهر که در دل بکارمت

خونم بریخت وز غمِ عشقم خلاص داد
مِنّت پذیرِ غمزهٔ خنجر گذارمت

می‌گریم و مرادم از این سیلِ اشک‌بار
تخمِ محبّت است که در دل بکارمت

بارم ده از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل
در پای دم‌به‌دم گهر از دیده بارمت

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ توست
فِی‌الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت




  دیوان حافظ - نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم
که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار می‌آورد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

از سر خود

باز کردن (~. سَ رِ خُ کَ دَ)(مص ل.) کاری را بدون دقت انجام دادن و رفع مسؤلیت کردن.

از سر رای رفتن

(~. سَ رِ رَ. رَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.)بی تدبیری کردن، تفکر را رها کردن.

از سر نهادن

(~. سَ. نَ دَ) (مص م.) از یاد بردن، از سر بیرون کردن.

از سکه افتادن

(~. س ِ کِ. اُ دَ) (مص ل.) ارزش و اعتبار را از دست دادن.

از قضا

(اَ. قَ) [ فا - ع. ] (ق مر.) اتفاقاً.

از لحاظ

(اَ لَ) [ فا - ع. ] (حراض. مر.) از نظر، از روی.

از ما بهتران

(اَ. بِ تَ) (اِ.)
۱- (عا.) پریان، جن‌ها.
۲- کنایه از: صاحبان قدرت و توانگران.

از پای درآمدن

(~. دَ. مَ دَ) (مص ل.)
۱- شکست خوردن، تسلیم شدن.
۲- به نهایت خسته شدن.

از پس کردن

(~. پَ. ک دَ)(مص ل.) پشت - سر نهادن.

از کار افتادن

(~. اُ دَ) (مص ل.)
۱- خراب شدن.
۲- کارآیی را از دست دادن، فلج شدن.

از کار شدن

(~. شُ دَ) (مص ل.) نک از کار افتادن.

ازاء

( اِ ) [ ع. ] (حر اض.) مقابل، برابر.

ازاحت

(اِ حَ) [ ع. ازاحه ] (مص م.)
۱- دور کردن.
۲- زایل کردن.
۳- (مص ل.) رفتن، دور شدن.

ازاحیف

( اَ ) [ ع. ] (مص. اِ.)
۱- ج. زحاف و ازحاف، دور شدن از اصل.
۲- تغییرهایی که در ارکان بحورِ شعر داده می‌شود.

ازار

( اِ ) (اِ.)
۱- زیرجامه، شلوار.
۲- دستار، فوطه.

ازار

(~.) (اِ.) = ازاره. ایزاره. هزاره: پایاب، قعر آب.

ازار بستن

(~. بَ تَ)(مص ل.)
۱- جامه یا شلوار پوشیدن.
۲- آراسته شدن.

ازاره

(اِ رِ) (اِ.) آن قسمت از دیوار اطاق یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین باشد.

ازالت

(اِ لَ) [ ع. ازاله ] (مص م.)
۱- طرد کردن، دور کردن.
۲- زایل کردن، از بین بردن.

ازاله

(اِ لِ) [ ع. ازاله ] (مص م.) نک ازالت.


دیدگاهتان را بنویسید