دیوان حافظ – اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست

اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست

اگر چه عرض هنر پیشِ یار بی‌ادبیست
زبان خموش، ولیکن دهان پُر از عربیست

پری نهفته رخ و دیو در کرشمهٔ حُسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست

در این چمن گلِ بی خار کس نچید آری
چراغِ مصطفوی با شرارِ بولَهَبیست

سبب مپرس که چرخ از چه سِفله‌پرور شد
که کام‌بخشی او را بهانه بی‌سببیست

به نیم جو نخرم طاقِ خانقاه و رِباط
مرا که مَصطَبه ایوان و پای خُم طَنَبیست

جمالِ دختر رَز نورِ چشمِ ماست مگر
که در نقابِ زُجاجی و پردهٔ عِنَبیست

هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مستِ خرابم، صلاح بی‌ادبیست

بیار می که چو حافظ هزارم استظهار
به گریهٔ سحری و نیازِ نیم شبیست




  شاهنامه فردوسی - پادشاهى گرشاسپ
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کار زنگار کند با دل چون آینه‌ام
گر چه هست از دگران، نقش و نگاری که مراست
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آدنیس

(دُ نِ) [ لا. ] (اِ.)
۱- گیاهی از تیره آلاله‌ها. برگ‌هایش بریده و کمی از آلاله پهن تر، دارای گل‌های زرد و قرمز و در مزارع گندم پراکنده‌است.
۲- از رب النوع‌های فنقی که به صورت جوانی بسیار زیبا تصویر شده‌است، ...

آده

(دِ) (اِ.) چوب دراز، چوب بستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان روی آن بنشینند.

آدیش

(اِ.) آتش.

آدینده

(یَ دِ) (اِ.) آژفنداک، رنگین کمان، قوس قزح.

آدینه

(نِ) (اِ.) روز جمعه، آخرین روز هفته.

آذار

[ معر. ] (اِ.) ششمین ماه از ماه‌های سریانی، ماه اول بهار.

آذارافیون

(اَ) [ معر. ] (اِ.) هشت پا.

آذر

(ذَ) [ په. ] (اِ.)
۱- آتش.
۲- ماه نهم از سال شمسی.
۳- روز نهم از هر ماه شمسی.
۴- نام ایزدی.

آذرافروز

(~. اَ)
۱- (ص فا.)افروزنده آتش، آتش آفروز.
۲- (اِ.) ظرفی سفالین که برای تند و تیز کردن آتش به کار می‌برده‌اند.

آذرافزا

(~. اَ) (اِفا.) آتش افروز، آذرافروز.

آذربایجانی

(~.) (ص نسب.) منسوب به آذربایجان، از مردم آذربایجان.

آذربرزین

(~. بَ) (اِ.) نام یکی از سه آتشکده بزرگ دوره ساسانی که در ریوند خراسان قرار داشت.

آذربو

(~.) (اِمر.) = آذربویه: گیاهی است جزو تیره اسفناج و خودرو است و برگ‌های ریز به هم فشرده دارد. ریشه آن را گلیم شوی یا چوبک اشنان گویند.

آذرجشن

(~. جَ) (اِمر.) جشنی در روز آذر (نهم) از ماه آذر، در این روز به زیارت آتشکده می‌رفتند.

آذرخش

(ذَ رَ) (اِمر.) برق، صاعقه.

آذرروز

(ذَ) (اِمر.) روز نهم از هر ماه شمسی.

آذرشست

(~. شُ) (اِ.)
۱- آذرنشین، سمندر.
۲- پنبه کوهی.

آذرنگ

(ذَ رَ)
۱- (ص مر.) آتش رنگ، آذرگون.
۲- روشن، نورانی.
۳- (اِمر.) آتش، آذر.

آذرکده

(~. کَ دِ) (اِمر.) آتشکده.

آذرگشسپ

(~. گُ شَ) (اِمر.) نک آذرگشنسب.


دیدگاهتان را بنویسید