دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  دیوان حافظ - حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بنفشه گرچه دلاویز و عنبر آمیز است
خجل شود بر آن زلف همچو مشک ختن
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کاسه کوزه دار

(~. ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) (عا.) آن که خانه‌ای آماده برای قماربازی دارد؛ صاحب قمارخانه ؛ جیزگر.

کاسه گر

(~. گَ) (ص.)
۱- کسی که ظروف سفالی درست می‌کند.۲ - نام یکی از آهنگ‌های موسیقی.

کاسه گردان

(~. گَ) (ص فا.) گدای دوره - گرد.

کاسه گرفتن

(~. گِ رِ تَ) (مص ل.) کنایه از:
۱- شراب ریختن.
۲- ادای احترام و تهنیت کردن.

کاسه یکی

(~. یِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) هم - خوراک، هم غذا.

کاسکت

(کِ) [ فر. ] (اِ.) = کاسک:
۱- کلاه لبه دار.
۲- کلاهی از جنس فلز و غیره که سر را از خطر حفظ می‌کند، کلاه ایمنی.

کاسیک

(اِ.) [ فر. ] پرنده‌ای است سیاه رنگ به اندازه سار از راسته سبکبالان، بومی آمریکای جنوبی، پرهای پشت آن زرد طلایی است.

کاش

(شب جم.) واژه‌ای برای بیان آرزوها.

کاشانه

(نِ) (اِ.) خانه خرد و کوچک، خانه زمستانی.

کاشت

(مص مر.) زراعت کردن، کاشتن.

کاشتن

(تَ) (مص م.) زراعت کردن.

کاشته

(تِ) (ص مف.) زراعت شده، نشانده.

کاشف

(ش) [ ع. ] (اِفا.) آشکار کننده، کشف کننده، ج. کشفه.

کاشه

(شَ یا ش) (اِ.) یخ نازکی که روی آب می‌بندد.

کاشکی

(ق.) از ادات تمنی است و دال بر تأسف و افسوس و آرزو و حسرت دارد.

کاشی

۱ - (اِ.) کاچی، آجر لعاب دار ساده یا نقاشی شده.
۲- (ص نسب.) اهل شهر کاشان.

کاشی کار

۱ - (ص شغل.) آن که کاشی را در بنا کار گذارد.
۲- بنایی که در آن کاشی کار گذاشته شده‌است.

کاظم

(ظِ) [ ع. ] (اِفا.) فروخورنده خشم، خاموش. ج. کظمه.

کاعب

(عِ) [ ع. ] (اِمص.) نار پستان و پستان برآمده.

کاغ

(اِ.)
۱- فریاد و ناله.
۲- آواز کلاغ.
۳- نشخوار.


دیدگاهتان را بنویسید