دیوان حافظ – اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح
صلاحِ ما همه آن است کان تو راست صلاح

سَوادِ زلفِ سیاهِ تو جاعِلُ الظُّلُمات
بَیاضِ رویِ چو ماهِ تو، فالِقُ الاِصباح

ز چینِ زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص
از آن کمانچهٔ ابرو و تیرِ چشم، نَجاح

ز دیده‌ام شده یک چشمه در کنار روان
که آشنا نکند در میان آن، مَلّاح

لبِ چو آبِ حیاتِ تو هست قُوَّتِ جان
وجودِ خاکیِ ما را از اوست ذکرِ رَواح

بداد لعلِ لبت بوسه‌ای به صد زاری
گرفت کام دلم زو به صد هزار اِلحاح

دعای جانِ تو وردِ زبان مشتاقان
همیشه تا که بُوَد متّصل مَسا و صَباح

صَلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ
ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح


  دیوان حافظ - خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

قفس تنگ فلک، جای پرافشانی نیست
یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست
«صائب تبربزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

هم زن

(~. ز) (اِمر.) وسیله‌ای برای مخلوط کردن، به ویژه مخلوط و همگن کردن مواد غذایی مایع.

هم زیستی

(هَ) (حامص.)
۱- با هم زیستن.
۲- کیفیت همکاری و اتحاد دو جاندار مختلف است به منظور تغذیه یا ادامه زندگی.

هم سنگ

(~. سَ) (ص.)
۱- هم وزن.
۲- هم - شأن، هم رتبه.

هم شاگردی

(~. گِ) (ص نسب.) دو یا چند شاگرد که نزد یک معلم درس می‌خوانند.

هم شهری

(~. شَ) (ص.) دو یا چند تن که در یک شهر تولد یافته یا زندگی کنند.

هم شکل

(~. شِ) [ فا - ع. ] (ص مر.) شبیه.

هم شکم

(~. ش کَ) (ص.) دو قلو.

هم طراز

(~. طِ) (ص.) برابر، مساوی.

هم مشرب

(هَ. مَ رَ) [ فا - ع. ] (ص.) هم فکر، هم عقیده.

هم پا

(هَ) (ص.) (عا.) همراه، رفیق.

هم پالکی

(~. ل) (ص.) = هم پالگی:
۱- (عا.) کسی که با دیگری در یک پالکی و کجاوه نشیند.
۲- (کن.) کسانی که با هم جور و مناسب اند، هم ردیف.

هم پشت

(~. پُ) (ص.) متحد، پشتیبان.

هم پشتی

(~. پُ) (حامص.) هم پشت بودن، یاری، یاوری.

هم پیاله

(~. ل) (ص.)
۱- هم نشین، رفیق.
۲- کسی که با دیگری در نوشیدن شراب و عرق همراهی کند.

هم پیمان

(~. پَ یا پِ) (ص.) کسی که با دیگری عهدی بسته، هم عهد.

هم چشم

(~. چَ) (ص.) رقیب.

هم چشمی کردن

(~. چ. کَ دَ) (مص ل.) حسادت ورزیدن.

هم چنان

(~. چُ)
۱- (ق تشبیه.) آن سان، آن - گونه.
۲- (ص.) مثل آن، مانند آن.
۳- (صفت به جای موصوف) چنان کس.
۴- به همان شکل، به همان صورت.

هم چند

(~. چَ) (ص.) معادل، برابر.

هم چنین

(~. چُ) (ق.) مانند این، مثل این.


دیدگاهتان را بنویسید