دیوان حافظ – اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح
صلاحِ ما همه آن است کان تو راست صلاح

سَوادِ زلفِ سیاهِ تو جاعِلُ الظُّلُمات
بَیاضِ رویِ چو ماهِ تو، فالِقُ الاِصباح

ز چینِ زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص
از آن کمانچهٔ ابرو و تیرِ چشم، نَجاح

ز دیده‌ام شده یک چشمه در کنار روان
که آشنا نکند در میان آن، مَلّاح

لبِ چو آبِ حیاتِ تو هست قُوَّتِ جان
وجودِ خاکیِ ما را از اوست ذکرِ رَواح

بداد لعلِ لبت بوسه‌ای به صد زاری
گرفت کام دلم زو به صد هزار اِلحاح

دعای جانِ تو وردِ زبان مشتاقان
همیشه تا که بُوَد متّصل مَسا و صَباح

صَلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ
ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح


  دیوان حافظ - دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ایمن ز دشمنیم که با دشمنیم دوست
بنیان زندگی به مدارا گذاشتیم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

هالی

(اِ.) ستاره دنباله دار منظومه شمسی با مدار گردشی برابر ۷۶ سال.

هامال

(اِ. ص.) نک. همال.

هامان سوز

(اِمر.) روز چهاردهم از ماه آذار (دوم) که در آن روز یهودیان صورتک‌ها می‌ساختند به نام‌هامان (وزیر خشایار شا) و بر دار می‌کشیدند و سپس آن‌ها را می‌سوزاندند.

هاماوران

(وَ) (اِ.) نام کشور یمن.

هامش

(مِ) [ ع. ] (اِ.) حاشیه کتاب یا نامه.

هامن

(مُ) (اِ.) نک هامون.

هامه

(مِ یا مَ) [ ع. هامه ] (اِ.)
۱- سر هر چیز.
۲- پیشانی.
۳- فرق سر، تارک.
۴- رییس قوم، مهتر.

هامه

(مَّ) [ ع. هامه ] (اِ.) هر جانوری که دارای زهر کشنده باشد. ج. هوام.

هاموار

(ص.) هموار.

هامون

[ په. ] (اِ.)= هامُن:
۱- دشت، صحرا، زمین هموار.
۲- خشکی.

هامی

(ص.) سرگشته، حیران.

هامیان

(اِ.) نک. همیان.

هامین

(اِ.) وزنی است برابر بیست و پنج استار.

هان

(شب جم.) به هوش باش! کلمه‌ای که برای آگاه کردن به کار می‌رود.

هاهای

(اِصت.)
۱- هیاهو، شور و غوغا.
۲- فریاد و ناله ماتم زدگان.

هاو

(صت.) کلمه‌ای است که در هنگام حمله بر دشمن بر زبان رانند.

هاون

(وَ) [ په. ] (اِ.) ظرفی آهنی یا سنگی که در آن چیزی را می‌کوبند یا می‌سایند.

هاونان

(وَ) (اِ.) یکی از هشت مقام روحانی دین زردشتی از این قرار: زئوتر، هاونن، اتروخش، فربرتر، آبرت، آسناتر، رئثویشکر، سرئثوشاورز، زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است و در میان دیگر هاوانان دارای نخستین پایه‌است.

هاویه

(یِ) [ ع. هاویه ] (اِ.) جهنم.

هاپو

(اِ.) سگ (در تداول کودکان).


دیدگاهتان را بنویسید