دیوان حافظ – آن سیه‌چرده که شیرینی عالم با اوست

آن سیه‌چرده که شیرینی عالم با اوست

آن سیه‌چرده که شیرینیِ عالم با اوست
چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست

گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی
او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست

روی خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک
لاجرم همتِ پاکان دو عالم با اوست

خال مُشکین که بدان عارض گندمگون است
سِرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست

با که این نکته توان گفت که آن سنگین‌ دل
کُشت ما را و دمِ عیسیِ مریم با اوست

حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست




  شاهنامه فردوسی - آگاه شدن پشنگ از مرگ منوچهر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گزارش کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) شرح و تفسیر کردن.

گزارشگر

(~. گَ)(ص فا.)شرح دهنده، مخبر، خبرنگار.

گزاره

(گُ رِ) (اِمص.) نک گزارش.

گزاره

(~.) (اِ.) مسند، عبارتی که آگاهی نسبت به مسندالیه می‌دهد.

گزاره کردن

(~. کَ دَ) (اِمص.) گذشتن، عبور کردن.

گزاف

(گُ یا گِ)
۱- (ص.) بیهوده، عبث.
۲- بسیار، بی اندازه.

گزاف گویی

(~.) (حامص.) اغراق گویی، مبالغه کردن.

گزافه

(گَ یا گِ فِ) (ص.) بیهوده، عبث.

گزافه گو

(~.) (ص فا.) عبث گو، بیهوده گو، پرحرف.

گزافکاری

(~.) (حامص.) افراط، مبالغه.

گزان

(گَ) (ص فا.) گزنده، در حال گزیدن.

گزانگبین

(گَ زَ گَ) (اِمر.) شکرک مترشح از بوته‌های گز را گزانگبین گویند. این شکرک سفت و شکننده و دارای قند و الکل‌های مختلف است و خواص دارویی دارد. از جمله به عنوان مسهل جهت اطفال و ضد راشیتیسم استعمال می‌شود. ...

گزاونگان

(گَ وَ) (ص فا. ق حا.) شتابان، به تعجیل.

گزاییدن

(گَ دَ) (مص م.) گزیدن.

گزر

(گَ زَ) (اِ.) زردک، هویج.

گزر

(گُ زِ) (اِ.) مخفف گزیر، چاره، علاج.

گزردن

(گُ زَ دَ) (مص م.) علاج کردن، چاره نمودن.

گزریدن

(گُ زِ دَ) (مص م.) علاج کردن، چاره کردن.

گزش

(گَ زِ) (اِمص.) گزیدن.

گزلک

(گِ لِ) [ تر. ] (اِ.) نک گزلیک.


دیدگاهتان را بنویسید