دیوان حافظ – آن سیه‌چرده که شیرینی عالم با اوست

آن سیه‌چرده که شیرینی عالم با اوست

آن سیه‌چرده که شیرینیِ عالم با اوست
چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست

گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی
او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست

روی خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک
لاجرم همتِ پاکان دو عالم با اوست

خال مُشکین که بدان عارض گندمگون است
سِرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست

با که این نکته توان گفت که آن سنگین‌ دل
کُشت ما را و دمِ عیسیِ مریم با اوست

حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست




  دیوان حافظ - صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

طبعی به هم رسان که بسازی عالمی
یا همتی که از سر عالم توان گذشت
«کلیم کاشانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کواکب

(کَ کِ) [ ع. ] (اِ.) جِ کوکب ؛ ستارگان.

کوب

(اِمص.)
۱- صدمه، ضربه.
۲- آلتی که فیلبانان فیل را با آن زنند.

کوبن

(بِ یا بَ)(اِ.)چکش آهنگران و مسگران و آن دو قسم باشد، یکی مربع ک ه آن را پتک خوانند، دیگری دراز و آن را کدینه گویند، مطراق.

کوبه

(بِ) (اِ.) هر چیز که با آن چیز دیگر را کوبند.

کوبول

(کُ بُ) [ انگ. ] (اِ.) از زبان‌های برنامه - نویسی کامپیوتر.

کوبیدن

(دَ) (مص م.) کوفتن، لِه کردن.

کوبیسم

[ فر. ] (اِ.) سبکی در نقاشی که در آن نقاش اشیا و حتی موجودات را به شکل هندسی نشان می‌دهد.

کوت

(اِ.) کفل و سرین آدمی.

کوت

(اِ.)
۱- کود.
۲- مجموع، انباشته.

کوت

[ هند. ] (اِ.) قلعه، حصار.

کوت

(اِ.) یکی از پنج سهمی که برحسب سنت مبنای تقسیم محصول به شمار می‌رود.

کوت کردن

(کَ دَ) (مص م.) توده کردن، انباشتن روی هم.

کوتار

(اِ.) کوچه و بازاری که روی آن سر - پوشیده باشد.

کوتال

(اِ.) اسب سواری.

کوتاه

[ په. ] (ص.) قصیر، کم طول، کوچک.

کوتاه آمدن

(مَ دَ) (مص ل.) صرف نظر کردن، گذشتن.

کوتاهی

(حامص.)
۱- کمی طول، ارتفاع یا عمق.
۲- قصور، تقصیر.

کوتاهی کردن

(کَ دَ) (مص ل.) تنبلی کردن، سهل انگاری کردن.

کوتل

(کُ تَ) [ تر - مغ. ] (اِ.) = کتل:
۱- تپه، گردنه.
۲- علمی که پیشاپیش دسته‌های عزاداری ایام محرم و صفر حرکت دهند و آن مرکب است از چوبی که با پارچه‌های رنگارنگ یا ابریشمی آن را تزیین کنند.

کوتوال

[ هند. ] (اِمر.) دژبان، نگاهبان.


دیدگاهتان را بنویسید