دیوان حافظ – آن سیه‌چرده که شیرینی عالم با اوست

آن سیه‌چرده که شیرینی عالم با اوست

آن سیه‌چرده که شیرینیِ عالم با اوست
چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست

گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی
او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست

روی خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک
لاجرم همتِ پاکان دو عالم با اوست

خال مُشکین که بدان عارض گندمگون است
سِرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست

با که این نکته توان گفت که آن سنگین‌ دل
کُشت ما را و دمِ عیسیِ مریم با اوست

حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست




  شاهنامه فردوسی - كشته شدن تور بر دست منوچهر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت
این سیل هرگز از ره من سنگ برنداشت
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پسوند

(پَ وَ) (اِ.) نک پساوند.

پسین

(پَ) [ په. ] (ص نسب.)
۱- آخرین، متأخر.
۲- زمان بین ظهر و غروب و عصر.

پسینه

(پَ نِ)
۱- (اِ.) پستو.
۲- (ص.) پسین.

پسیکانالیز

(پِ) [ فر. ] (اِ.) روانکاوی.

پسییان

(پَ) (اِ.) جمع پسین، آیندگان.

پش

(پَ) (اِ.) یال گردن و کاکل اسب.

پش

(~.) (پس.) = وش. فش: معنی شبه و مانند آن بخشد.

پشام

(پَ) (ص.) هر چیز تیره رنگ.

پشت

(پُ) [ په. ]
۱- (اِ.) آن سوی هر چیزی.
۲- قسمت عقب هر چیز. مق جلو.
۳- (ص.) پشتیبان، یار.
۴- صُلب.
۵- تخم، تخمه، نژاد، نسل.
۶- بام، سقف.
۷- دنباله، ادامه.
۸- مقعد.
۹- باطن. مق. رو.

پشت

هم اندازی (پُ تِ هَ. اَ)(حامص.)حقه - بازی، حیله گری.

پشت بام

(پُ) (اِمر.) (عا.) استعمالی است به معنی بام و سطح بام.

پشت بند

(~. بَ) (اِمر.)
۱- هر آن چیزی که پشت دیوار شکسته قرار دهند تا دیوار نیفتد.
۲- (عا.) آب یا شربت یا غذایی که پس از خوردن دارو بخورند.
۳- کوله بار.
۴- (ق.) بلافاصله، بی درنگ.

پشت به پشت دادن

(~. بِ. ~. دَ) (مص ل.)
۱- متحد شدن.
۲- به هم کمک کردن.

پشت دادن

(~. دَ) (مص. ل)
۱- به چیزی تکیه دادن.
۲- روگردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن.

پشت داشتن

(~. تَ) (مص ل.)
۱- همت داشتن. پشتکار داشتن.
۲- حامی داشتن، پشتوانه داشتن.

پشت دری

(~. دَ) (اِمر.) پارچه یا پرده‌ای که پشت در یا پنجره بیآویزند.

پشت دست خاییدن

(پُ تِ دَ. دَ) (مص ل.) حسرت خوردن، افسوس خوردن.

پشت دستی

(~. دَ) (ص نسب.) (اِمر.)
۱- زدن به پشت دست کسی.
۲- دستکش بی پنجه زنان.

پشت رو

(ی) (~.) (ق.) وارونه، واژگونه.

پشت مازه

(پُ. زِ) (اِمر.)
۱- تیره پشت، ستون فقرات.
۲- گوشتی که بر دو طرف ستون فقرات جای دارد، راسته.


دیدگاهتان را بنویسید