شاهنامه فردوسی – كى قباد
پادشاهى او سد سال بود بشاهى نشست از برش كىقباد همان تاج گوهر بسر بر نهاد همه نامداران شدند انجمن چو دستان و چون قارن رزم زن چو كشواد و خرّاد و برزين گو فشاندند گوهر بران تاج نو قباد از بزرگان سخن بشنويد پس افراسياب و سپه را بديد […]
شاهنامه فردوسی – راى زدن رستم با كى قباد
راى زدن رستم با كى قباد ز تركان طلايه بسى بد براه رسيد اندر ايشان يل صف پناه بر آويخت با نامداران جنگ يكى گرزه گاوپيكر بچنگ دليران توران برآويختند سرانجام از رزم بگريختند نهادند سر سوى افراسياب همه دل پر از خون و ديده پر آب بگفتند وى را […]
شاهنامه فردوسی – آوردن رستم كیقباد را از كوه البرز
آوردن رستم كیقباد را از كوه البرز برستم چنين گفت فرخنده زال كه برگير كوپال و بفراز يال برو تازيان تا بالبرز كوه گزين كن يكى لشكر همگروه ابر كىقباد آفرين كن يكى مكن پيش او بر درنگ اندكى بدو هفته بايد كه ايدر بوى گه و بىگه از تاختن نغنوى […]