شاهنامه فردوسی – آگاهى يافتن زال از مرگ نوذر
آگاهى يافتن زال از مرگ نوذر بگستهم و طوس آمد اين آگهى كه تيره شد آن فرّ شاهنشهى بشمشير تيز آن سر تاج دار بزارى بريدند و برگشت كار بكندند موى و شخودند روى از ايران بر آمد يكى هاى و هوى سر سركشان گشت پر گرد و خاك همه ديده […]
شاهنامه فردوسی – كشته شدن نوذر به دست افراسياب
كشته شدن نوذر به دست افراسياب سوى شاه تركان رسيد آگهى كزان نامداران جهان شد تهى دلش گشت پر آتش از درد و غم دو رخ را بخون جگر داد نم بر آشفت و گفتا كه نوذر كجاست كزو ويسه خواهد همى كينه خواست چه چاره است جز خون او ريختن […]
شاهنامه فردوسی – گرفتار شدن نوذر به دست افراسياب
گرفتار شدن نوذر به دست افراسياب چو بشنيد نوذر كه قارن برفت دمان از پسش روى بنهاد و تفت همى تاخت كز روز بد بگذرد سپهرش مگر زير پى نسپرد چو افراسياب آگهى يافت ز وى كه سوى بيابان نهادست روى سپاه انجمن كرد و پويان برفت چو شير از پسش […]
شاهنامه فردوسی – جنگ نوذر با افراسياب سديگر بار
جنگ نوذر با افراسياب سديگر بار ازان پس بياسود لشكر دو روز سه ديگر چو بفروخت گيتى فروز نبد شاه را روزگار نبرد ببيچارگى جنگ بايست كرد ابا لشكر نوذر افراسياب چو درياى جوشان بُد و رود آب خروشيدن آمد ز پرده سراى ابا ناله كوس و هندى دراى تبيره […]
شاهنامه فردوسی – رزم افراسياب با نوذر ديگر بار
رزم افراسياب با نوذر ديگر بار بر آسود پس لشكر از هر دو روى برفتند روز دوم جنگجوى رده بر كشيدند ايرانيان چنانچون بود ساز جنگ كيان چو افراسياب آن سپه را بديد بزد كوس رويين و صف بر كشيد چنان شد ز گرد سواران جهان كه خورشيد گفتى شد اندر نهان […]
شاهنامه فردوسی – پادشاهى نوذر
پادشاهى او هفت سال بود (بر تخت نشستن نوذر) چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت ز كيوان كلاه كيى بر فراشت بتخت منوچهر بر بار داد بخواند انجمن را و دينار داد برين بر نيامد بسى روزگار كه بيدادگر شد سر شهريار ز گيتى بر آمد بهر جاى غو جهان را كهن […]