شاهنامه فردوسی – آگاه شدن پشنگ از مرگ منوچهر
آگاه شدن پشنگ از مرگ منوچهر پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه بشد آگهى تا بتوران سپاه ز نارفتن كار نوذر همان يكايك بگفتند با بدگمان چو بشنيد سالار تركان پشنگ چنان خواست كايد بايران بجنگ يكى ياد كرد از نيا زادشم هم از تور بر زد يكى تيز دم ز […]
شاهنامه فردوسی – پادشاهى نوذر
پادشاهى او هفت سال بود (بر تخت نشستن نوذر) چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت ز كيوان كلاه كيى بر فراشت بتخت منوچهر بر بار داد بخواند انجمن را و دينار داد برين بر نيامد بسى روزگار كه بيدادگر شد سر شهريار ز گيتى بر آمد بهر جاى غو جهان را كهن […]
شاهنامه فردوسی – اندرز كردن منوچهر پسرش را
اندرز كردن منوچهر پسرش را منوچهر را سال شد بر دو شست ز گيتى همى بار رفتن ببست ستارهشناسان بر او شدند همى ز آسمان داستانها زدند نديدند روزش كشيدن دراز ز گيتى همى گشت بايست باز بدادند زان روز تلخ آگهى كه شد تيره آن تخت شاهنشهى گه رفتن […]
شاهنامه فردوسی – آمدن سام به ديدن رستم
آمدن سام به ديدن رستم چو آگاهى آمد بسام دلير كه شد پور دستان همانند شير كس اندر جهان كودك نارسيد بدين شير مردى و گردى نديد بجنبيد مر سام را دل ز جاى بديدار آن كودك آمدش راى سپه را بسالار لشكر سپرد برفت و جهان ديدگان را ببرد […]
شاهنامه فردوسی – نامگذارى رستم
نامگذارى رستم بيامد يكى موبدى چرب دست مر آن ماه رخ را بمى كرد مست بكافيد بىرنج پهلوى ماه بتابيد مر بچه را سر ز راه چنان بىگزندش برون آوريد كه كس در جهان اين شگفتى نديد يكى بچه بد چون گوى شيرفش ببالا بلند و بديدار كش شگفت اندر و […]
شاهنامه فردوسی – گفتار اندر زادن رستم
گفتار اندر زادن رستم بسى بر نيامد برين روزگار كه آزاده سرو اندر آمد ببار بهار دل افروز پژمرده شد دلش را غم و رنج بسپرده شد شكم گشت فربه و تن شد گران شد آن ارغوانى رخش زعفران بدو گفت مادر كه اى جان مام چه بودت كه گشتى چنين زرد […]
شاهنامه فردوسی – رسيدن سام و دستان به كابل
رسيدن سام و دستان به كابل بگويد كه آمد سپهبد ز راه ابا زال با پيل و چندى سپاه فرستاده تازان بكابل رسيد خروشى بر آمد چنانچون سزيد چنان شاد شد شاه كابلستان ز پيوند خورشيد زابلستان كه گفتى همى جان بر افشاندند ز هر جاى رامشگران خواندند بزد ناى مهراب […]
شاهنامه فردوسی – رسيدن زال به نزديك سام
رسيدن زال به نزديك سام همى راند دستان گرفته شتاب چو پرّنده مرغ و چو كشتى بر آب كسى را نبد ز آمدنش آگهى پذيره نرفتند با فرّهى خروشى بر آمد ز پرده سراى كه آمد ز ره زال فرخنده راى پذيره شدش سام يل شادمان همى داشت اندر برش يك […]
شاهنامه فردوسی – پاسخ نامه سام از منوچهر
پاسخ نامه سام از منوچهر پس آن نامه سام پاسخ نوشت شگفتى سخنهاى فرّخ نوشت كه اى نامور پهلوان دلير بهر كار پيروز بر سان شير نبيند چو تو نيز گردان سپهر برزم و ببزم و براى و بچهر همان پور فرخنده زال سوار كزو ماند اندر جهان يادگار رسيد […]
شاهنامه فردوسی – هنر نمودن زال در پيش منوچهر
هنر نمودن زال در پيش منوچهر چو زال اين سخنها بكرد آشكار از و شادمان شد دل شهريار بشادى يكى انجمن بر شگفت شهنشاه گيتى ز هازه گرفت يكى جشنگاهى بياراست شاه چنانچون شب چارده چرخ ماه كشيدند مى تا جهان تيره گشت سر ميگساران ز مى خيره گشت خروشيدن مرد […]