شاهنامه فردوسی – باز آوردن رستم كاوس را
باز آوردن رستم كاوس را همى كرد پوزش ز بهر گناه مر او را همى جست هر سو سپاه خبر يافت زو رستم و گيو و طوس برفتند با لشكرى گشن و كوس برستم چنين گفت گودرز پير كه تا كرد مادر مرا سير شير همى بينم اندر جهان تاج و […]
شاهنامه فردوسی – گمراه كردن اهريمن كاوس را و به آسمان رفتن كاوس
گمراه كردن اهريمن كاوس را و گمراه كردن اهريمن كاوس را و به آسمان رفتن كاوس چنان بد كه ابليس روزى پگاه يكى انجمن كرد پنهان ز شاه بديوان چنين گفت كامروز كار برنج و بسختيست با شهريار يكى ديو بايد كنون نغز دست كه داند ز هر گونه راى و نشست […]
شاهنامه فردوسی – آراستن كاوس گيتى را
آراستن كاوس گيتى را بيامد سوى پارس كاوس كى جهانى بشادى نوافگند پى بياراست تخت و بگسترد داد بشادى و خوردن دل اندر نهاد فرستاد هر سو يكى پهلوان جهاندار و بيدار و روشن روان بمرو و نشاپور و بلخ و هرى فرستاد بر هر سويى لشكرى جهانى پر از […]
شاهنامه فردوسی – پيغام فرستادن كاوس به نزديك قيصر روم و افراسياب
پيغام فرستادن كاوس به نزديك قيصر روم و افراسياب فرستاده شد نزد قيصر ز شاه سوارى كه اندر نور ديد راه بفرمود كز نامداران روم كسى كو بنازد بران مرز و بوم جهان ديده بايد عنان دار كس سنان و سپر بايدش يار بس چنين لشكرى بايد از مرز روم […]
شاهنامه فردوسی – رزم كردن رستم با سه شاه و رها شدن كاوس از بند
رزم كردن رستم با سه شاه و رها شدن كاوس از بند دگر روز لشكر بياراستند درفش از دو رويه بپيراستند بهاماوران بود صد ژنده پيل يكى لشكرى ساخته بر دو ميل از آواى گردان بتوفيد كوه زمين آمد از نعل اسپان ستوه تو گفتى جهان سربسر آهنست وگر كوه البرز […]
شاهنامه فردوسی – پيام فرستادن رستم به نزد شاه هاماوران
پيام فرستادن رستم به نزد شاه هاماوران يكى مرد بيدار جوينده راه فرستاد نزديك كاوس شاه بنزديك سالار هاماوران بشد نامدارى ز كند آوران يكى نامه بنوشت با گيرودار پر از گرز و شمشير و پر كارزار كه بر شاه ايران كمين ساختى بپيوستن اندر بد انداختى نه مردى بود چاره […]
شاهنامه فردوسی – تاخته كردن افراسياب بر ايران زمين
تاخته كردن افراسياب بر ايران زمين چو بسته شد آن شاه ديهيم جوى سپاهش بايران نهادند روى پراگنده شد در جهان آگهى كه گم شد ز پاليز سرو سهى چو بر تخت زرّين نديدند شاه بجستن گرفتند هر كس كلاه ز تركان و از دشت نيزه وران ز هر سو بيامد سپاهى […]
شاهنامه فردوسی – گرفتن شاه هاماوران كاوس را
گرفتن شاه هاماوران كاوس را غمى بد دل شاه هاماوران ز هر گونه چاره جست اندران چو يك هفته بگذشت هشتم پگاه فرستاده آمد به نزديك شاه كه گر شاه بيند كه مهمان خويش بيايد خرامان به ايوان خويش شود شهر هاماوران ارجمند چو بينند رخشنده گاه بلند بدين گونه […]
شاهنامه فردوسی – به زن خواستن كاوس سودابه دختر شاه هاماوران را
به زن خواستن كاوس سودابه دختر شاه هاماوران را ازان پس بكاوس گوينده گفت كه او دخترى دارد اندر نهفت كه از سرو بالاش زيباترست ز مشك سيه بر سرش افسرست ببالا بلند و بگيسو كمند زبانش چو خنجر لبانش چو قند بهشتيست آراسته پر نگار چو خورشيد تابان بخرم بهار […]
شاهنامه فردوسی – رزم كاوس با شاه هاماوران
كار كى كاوس به شهر بربرستان و ديگر داستانها از ان پس چنين كرد كاوس راى كه در پادشاهى بجنبد ز جاى از ايران بشد تا بتوران و چين گذر كرد ازان پس بمكران زمين ز مكران شد آراسته تا زره ميانها نديد ايچ رنج از گره پذيرفت هر مهترى باژ […]