شاهنامه فردوسی – گرفتن شاه هاماوران كاوس را
گرفتن شاه هاماوران كاوس را غمى بد دل شاه هاماوران ز هر گونه چاره جست اندران چو يك هفته بگذشت هشتم پگاه فرستاده آمد به نزديك شاه كه گر شاه بيند كه مهمان خويش بيايد خرامان به ايوان خويش شود شهر هاماوران ارجمند چو بينند رخشنده گاه بلند بدين گونه […]
شاهنامه فردوسی – به زن خواستن كاوس سودابه دختر شاه هاماوران را
به زن خواستن كاوس سودابه دختر شاه هاماوران را ازان پس بكاوس گوينده گفت كه او دخترى دارد اندر نهفت كه از سرو بالاش زيباترست ز مشك سيه بر سرش افسرست ببالا بلند و بگيسو كمند زبانش چو خنجر لبانش چو قند بهشتيست آراسته پر نگار چو خورشيد تابان بخرم بهار […]