شاهنامه فردوسی – آمدن سام به ديدن رستم
آمدن سام به ديدن رستم چو آگاهى آمد بسام دلير كه شد پور دستان همانند شير كس اندر جهان كودك نارسيد بدين شير مردى و گردى نديد بجنبيد مر سام را دل ز جاى بديدار آن كودك آمدش راى سپه را بسالار لشكر سپرد برفت و جهان ديدگان را ببرد […]
شاهنامه فردوسی – رسيدن سام و دستان به كابل
رسيدن سام و دستان به كابل بگويد كه آمد سپهبد ز راه ابا زال با پيل و چندى سپاه فرستاده تازان بكابل رسيد خروشى بر آمد چنانچون سزيد چنان شاد شد شاه كابلستان ز پيوند خورشيد زابلستان كه گفتى همى جان بر افشاندند ز هر جاى رامشگران خواندند بزد ناى مهراب […]
شاهنامه فردوسی – رسيدن زال به نزديك سام
رسيدن زال به نزديك سام همى راند دستان گرفته شتاب چو پرّنده مرغ و چو كشتى بر آب كسى را نبد ز آمدنش آگهى پذيره نرفتند با فرّهى خروشى بر آمد ز پرده سراى كه آمد ز ره زال فرخنده راى پذيره شدش سام يل شادمان همى داشت اندر برش يك […]
شاهنامه فردوسی – پاسخ نامه سام از منوچهر
پاسخ نامه سام از منوچهر پس آن نامه سام پاسخ نوشت شگفتى سخنهاى فرّخ نوشت كه اى نامور پهلوان دلير بهر كار پيروز بر سان شير نبيند چو تو نيز گردان سپهر برزم و ببزم و براى و بچهر همان پور فرخنده زال سوار كزو ماند اندر جهان يادگار رسيد […]
شاهنامه فردوسی – آمدن زال با نامه سام نزد منوچهر
آمدن زال با نامه سام نزد منوچهر پس آگاهى آمد سوى شهريار كه آمد ز ره زال سام سوار پذيره شدندش همه سركشان كه بودند در پادشاهى نشان چو آمد بنزديكىء بارگاه سبك نزد شاهش گشادند راه چو نزديك شاه اندر آمد زمين ببوسيد و بر شاه كرد آفرين زمانى […]
شاهنامه فردوسی – دلخوشى دادن سام سيندخت را
دلخوشى دادن سام سيندخت را چو شد ساخته كار خود بر نشست چو گردى بمردى ميان را ببست يكى ترگ رومى بسر بر نهاد يكى باره زير اندرش همچو باد بيامد گرازان بدرگاه سام نه آواز داد و نه بر گفت نام بكار آگهان گفت تا ناگهان بگويند با سرفراز جهان […]