شاهنامه فردوسی – رفتن زال به رسولى نزد منوچهر
رفتن زال به رسولى نزد منوچهر نويسنده را پيش بنشاندند ز هر در سخنها همى راندند سر نامه كرد آفرين خداى كجا هست و باشد هميشه بجاى ازويست نيك و بد و هست و نيست همه بندگانيم و ايزد يكيست هر آن چيز كو ساخت اندر بوش بران است چرخ روان […]
شاهنامه فردوسی – رفتن زال به نزد رودابه
رفتن زال به نزد رودابه چو خورشيد تابنده شد ناپديد در حجره بستند و گم شد كليد پرستنده شد سوى دستان سام كه شد ساخته كار بگذار گام سپهبد سوى كاخ بنهاد روى چنانچون بود مردم جفت جوى بر آمد سيه چشم گلرخ ببام چو سرو سهى بر سرش ماه […]