شاهنامه فردوسی – بند كردن فريدون ضحاك را
بند كردن فريدون ضحاك را جهاندار ضحاك ازان گفتگوى بجوش آمد و زود بنهاد روى چو شب گردش روز پرگار زد فروزنده را مهره در قار زد بفرمود تا بر نهادند زين بران بادپايان باريك بين بيامد دمان با سپاهى گران همه نرّه ديوان جنگ آوران ز بىراه مر كاخ […]