شاهنامه فردوسی – آگاه شدن مهراب از كار دخترش
آگاه شدن مهراب از كار دخترش چو آمد ز درگاه مهراب شاد همى كرد از زال بسيار ياد گرانمايه سيندخت را خفته ديد رخش پژمريده دل آشفته ديد بپرسيد و گفتا چه بودت بگوى چرا پژمريد آن چو گلبرگ روى چنين داد پاسخ بمهراب باز كه انديشه اندر دلم شد دراز […]
شاهنامه فردوسی – آگاهى يافتن سيندخت از كار رودابه
آگاهى يافتن سيندخت از كار رودابه ميان سپهدار و آن سرو بن زنى بود گوينده شيرين سخن پيام آوريدى سوى پهلوان هم از پهلوان سوى سرو روان سپهدار دستان مر او را بخواند سخن هر چه بشنيد با او براند بدو گفت نزديك رودابه رو بگويش كه اى نيك دل […]
شاهنامه فردوسی – راى زدن سام با موبدان بر كار زال
راى زدن سام با موبدان بر كار زال چو برخاست از خواب با موبدان يكى انجمن كرد با بخردان گشاد آن سخن بر ستاره شمر كه فرجام اين بر چه باشد گذر دو گوهر چو آب و چو آتش بهم بر آميخته باشد از بن ستم همانا كه باشد بروز شمار […]
شاهنامه فردوسی – نامه نوشتن زال نزديك سام نمودن چگونگى كار
نامه نوشتن زال نزديك سام نمودن چگونگى كار سپهبد نويسنده را پيش خواند دل آگنده بودش همه بر فشاند يكى نامه فرمود نزديك سام سراسر نويد و درود و خرام ز خطّ نخست آفرين گستريد بدان دادگر كو جهان آفريد ازويست شادى ازويست زور خداوند كيوان و ناهيد و هور خداوند […]
شاهنامه فردوسی – راى زدن زال با موبدان در كار رودابه
راى زدن زال با موبدان در كار رودابه چو خورشيد تابان بر آمد ز كوه برفتند گردان همه همگروه بديدند مر پهلوان را پگاه و زان جايگه بر گرفتند راه سپهبد فرستاد خواننده را كه خواند بزرگان داننده را چو دستور فرزانه با موبدان سر افراز گردان و فرخ ردان […]
شاهنامه فردوسی – رفتن زال به نزد رودابه
رفتن زال به نزد رودابه چو خورشيد تابنده شد ناپديد در حجره بستند و گم شد كليد پرستنده شد سوى دستان سام كه شد ساخته كار بگذار گام سپهبد سوى كاخ بنهاد روى چنانچون بود مردم جفت جوى بر آمد سيه چشم گلرخ ببام چو سرو سهى بر سرش ماه […]
شاهنامه فردوسی – بازگشتن كنيزكان به نزد رودابه
بازگشتن كنيزكان به نزد رودابه رسيدند خوبان بدرگاه كاخ بدست اندرون هر يك از گل دو شاخ نگه كرد دربان برآراست جنگ زبان كرد گستاخ و دل كرد تنگ كه بىگه ز درگاه بيرون شويد شگفت آيدم تا شما چون شويد بتان پاسخش را بياراستند بتنگى دل از جاى برخاستند […]
شاهنامه فردوسی – رفتن كنيزكان رودابه به ديدن زال زر
رفتن كنيزكان رودابه به ديدن زال زر پرستنده برخاست از پيش اوى بدان چاره بىچاره بنهاد روى بديباى رومى بياراستند سر زلف بر گل بپيراستند برفتند هر پنج تا رودبار ز هر بوى و رنگى چو خرّم بهار مه فرودين و سر سال بود لب رود لشكرگه زال بود همى […]
شاهنامه فردوسی – راى زدن رودابه با كنيزكان
راى زدن رودابه با كنيزكان و را پنج ترك پرستنده بود پرستنده و مهربان بنده بود بدان بندگان خردمند گفت كه بگشاد خواهم نهان از نهفت شما يك بيك راز دار منيد پرستنده و غمگسار منيد بدانيد هر پنج و آگه بويد همه ساله با بخت همره بويد كه من […]
شاهنامه فردوسی – پرسيدن همسر مهراب از دستان ويژگيهاى او را
پرسيدن همسر مهراب از دستان ويژگيهاى او را چنان بد كه مهراب روزى پگاه برفت و بيامد از ان بارگاه گذر كرد سوى شبستان خويش همى گشت بر گرد بستان خويش دو خورشيد بود اندر ايوان او چو سيندخت و رودابه ماه روى بياراسته همچو باغ بهار سراپاى پر بوى و رنگ […]