شاهنامه فردوسی – آگاه شدن مهراب از كار دخترش
آگاه شدن مهراب از كار دخترش چو آمد ز درگاه مهراب شاد همى كرد از زال بسيار ياد گرانمايه سيندخت را خفته ديد رخش پژمريده دل آشفته ديد بپرسيد و گفتا چه بودت بگوى چرا پژمريد آن چو گلبرگ روى چنين داد پاسخ بمهراب باز كه انديشه اندر دلم شد دراز […]